سری برنامه‌های فرقه که همزمان با هفتادمین سالگرد تشکیل حکومت خودمختار در آذربایجان ایران از رادیو فردا پخش می‌شود، به بررسی این واقعه تاریخی اختصاص دارد. این دومین قسمت از این برنامه است.

در مدارس ایران، عهدنامه‌های گلستان و ترکمنچای، عهدنامه‌های ننگین خوانده می‌شوند. این توصیف اخلاقی تند به طور معمول در تبلیغات رسمی نیز تکرار می‌شود و برای کسانی که احساسات ملی‌گریانه شدید دارند، توصیفی جز این قابل تصور نیست.

در واقع بر اساس روایت رسمی در ایران، جدایی قفقاز، جدایی ناجوانمردانه و تلخی بوده که به زور اسلحه رخ داده و برای اهالی منطقه به جز درد و رنج هیچ سود دیگری نداشته است.

تورج اتابکی، پژوهشگر تاریخ این منطقه معتقد است که هر چند برخی از حاکمان محلی قفقاز، بعد از جدایی با تزار روس «بیعت» کردند، اما کماکان گروهی از ساکنین از این جدایی ناراضی بودند و ترجیح می‌دادند که در زیر سایه «شاه اسلام‌پناه» ایران زندگی‌ کنند.

او برای این مدعا، به سندی ارجاع می‌دهد از واکنش برخی اهالی منطقه به فروپاشی روسیه تزاری. این استاد دانشگاه در هلند می‌گوید: «مصداق این اداعای من تلگرامهایی است که خیلی بعدها، در پایان جنگ جهانی اول، وقتی کنفرانس صلح پاریس برگزار شد، از سوی مردم این مناطق به تهران و پاریس فرستاده شد. مردم منطقه در تلگرامها به دولت ایران و کنفرانس صلح پاریس، تقاضا کردند که دو قرارداد گلستان و ترکمنچای لغو بشود و اینها به دامن ایران بازگردند. صورت این تلگرامها هم در آرشیو وزارت خارجه ایران و هم در آرشیو وزارت خارجه انگلستان در لندن، موجود است».

چنین نشد. آنها هرگز به حاکمیت ایران برنگشتند. و تاریخ مسیر دیگری را پیمود.

این مسیر در روایات و کتابهای مورخین آن سوی ارس چگونه ثبت شده است؟ آیا در شمال ارس نیز، این عهدنامه‌ها لکه ننگ حاکمان آن روز ایران توصیف می‌شوند؟

به گفته عباس جوادی، پژوهشگر تاریخ و از مدیران «رادیو اروپای آزاد - رادیو آزادی»، آنچه در قرن ۱۹ در این منطقه رخ داد، در دو دوره قبل و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به دو شکل مختلف در تاریخ رسمی منطقه روایت شد.

او می‌گوید: «در زمان شوروی اینگونه روایت می‌شد که مردم منطقه قفقاز از سیستم فئودالی و خانی‌گری و همچنین از عقب‌ماندگی و تعصب مذهبی حاکمیت ایران خسته شده بودند و خودشان خواهان پیوستن به روسیه بودند. بنابراین وقتی روسها آمدند، آنها هم استقبال کردند و به روسیه پیوستند. تا حدی هم این روایت درست است، چون در زمان جدایی، قاجاریه در دوره تنزل و سقوط قرار داشت و آشفتگی اقتصادی و سیاسی حاکم بود.

بعد از فروپاشی شوروی این روایت تغییر کرد و حالا اینطور می‌گویند که در آن زمان، ایران و روسیه با هم قرارداد امضا کردند و آذربایجان متحد را تقسیم بر دو کردند، یکی طرف روسیه، یکی طرف ایران. یعنی هر دو [یعنی ایران و روسیه] غاصب بودند و هر دو سرزمین [در شمال و جنوب ارس] تصرف شدند و هر دو نابجا بودند. بنابراین از نظر آنها آذربایجان تقسیم شده است».

اما در این روایت، یک ابهام مهم وجود دارد؛ اینکه در زمان جدایی قفقاز از ایران، این مناطق «آذربایجان» خوانده نمی‌شدند.

عباس جوادی، وضعیت تقسیمات کشوری منطقه در ۸۹ سال حاکمیت روسیه تزاری را (از زمان امضای قراردادها تا پایان جنگ جهانی اول و از بین رفتن روسیه تزاری) چنین شرح می‌دهد: «در این دوره، منطقه به چندین گوبرنیا یا استانهایی تقسیم شده بود که هر کدام وابسته به روسیه بودند. مثلا گوبرنیای گنجه وجود داشت که نامش را به گوبرنیای الیزابت‌پل عوض کرده بودند. یا گوبرنیای شیروان، ایروان، تفلیس، نخجوان، قره‌باغ و ... اینها کشور نبودند. اینها چندین ولایت درون روسیه بودند».

تغییر نام

تزاری، اثری از نام «آذربایجان» برای مناطق مسلمان‌نشین شمال ارس وجود ندارد. تا اینکه کمر امپراتوری روسیه در میانه نخستین جنگ جهانی قرن بیستم شکست و حاکمیت سیاسی تزار از بین رفت.

در روزگاری که ایده‌های نوین کشورداری به ویژه سوسیال دموکراسی، جذابیت قابل‌توجهی در میان به گفته تورج اتابکی، مورخی که تحقیقات مفصلی درباره این منطقه انجام داده نیز، تا زمان فروپاشی روسیه روشنفکران منطقه داشت، ساکنین قفقاز تصمیم گرفتند که در فرصت به وجود آمده و با استفاده از خلاء قدرت مرکزی، یک واحد سیاسی جدید به وجود بیاورند؛ یک فدراسیون مدرن که هم ترکها و هم ارمنی‌ها و هم گرجی‌ها را در خود جای بدهد.

این کشور تازه تاسیس با نام «جمهوری فدرال دموکراتیک قفقاز جنوبی» در فوریه سال ۱۹۱۸ میلادی استقلال خود را به پایتختی تفلیس اعلام کرد.

اما اتحاد ارمنی‌ها، گرجی‌ها و ترکها، خیلی زود از هم پاشید و در فاصله کمتر از سه ماه، در تفلیس کشوری جدید به نام «گرجستان» اعلام موجودیت کرد. دو روز بعد از گرجی‌ها، ارمنی‌ها هم اعلام کردند که در محدوده‌ای کمابیش شبیه به مرزهای خانات (گوبرنیای) ایروان، کشوری به نام «ارمنستان» تاسیس کرده‌اند.

نوبت رسیده بود به سومین گروه قومیتی منطقه، یعنی ترکهای مسلمان. فعالان سیاسی ترک که به دنبال کشوری متشکل از مجموعه ولایات ترک‌زبان بودند، نام کشور تازه‌ تاسیس خود را «آذربایجان» گذاشتند که مخالفت دولت و افکار عمومی را در ایران در پی داشت.

چه شد که این نام برای این واحد سیاسی نوپا انتخاب شد؟

جمیل حسنلی، از پژوهشگران ساکن باکو و از نویسندگان پروژه مطالعات جنگ سرد در دانشگاه هاروارد می‌گوید، هر چند که سابقه پشنهاد نام آذربایجان برای منطقه در نوشته‌های یکی از روشنفکران برجسته آن دوران به نام جلیل محمد قلی زاده دیده می‌شود، اما پیشنهاد اصلی از سوی نصیب بیگ یوسف بیگلی ارائه شده است؛ یک فعال سیاسی اهل گنجه که تمایلات پان‌ترکی داشته و یکی از چهره‌های مهم حزب بانفوذ مساوات بوده. حسنلی می‌گوید:

«قبل از سقوط تزار و در سالهای جنگ جهانی اول پیش بینی می شد که نقشه سیاسی دنیا تغییر خواهد کرد. در واقع دوره جست و جوی ایده ها آغاز شده بود و ایده آذربایجان پیشتر در ادبیات جای خود را باز کرده بود. اگر به مطبوعاتی که در اراضی آذربایجان شمالی از روزنامه اکینچی به این سو منتشر می‌شد نگاه کنیم درباره این ایده و این که این اراضی آذربایجان نامیده شود، نوشته‌هایی را می توان دید و این موضوع در مطبوعات مذاکره می شد.

بسیاری ایده آذربایجان به عنوان دولت را به محمد امین رسول‌زاده [نخستین رئیس‌جمهوری آذربایجان و از فعالان جنبش مشروطه در ایران] نسبت می دهند اما خود رسولزاده می نویسد که بانی این اندیشه نصیب بیگ یوسف بیگلی بوده است. نصیب بیگ با دختر اسماعیل گاسپیرالی ازدواج کرده بود و این خویشاوندی خود نشانگر وقوف او به اندیشه گاسپیرالی یعنی اتحاد بین ترک زبانان در عمل، اندیشه و زبان است. رسولزاده خود می نویسد ما به اصطلاح آذربایجان که بار جغرافیایی داشت مضمون سیاسی دادیم . و بدین ترتیب دولتی با نام آذربایجان در نقشه سیاسی جهان پدیدار شد. بی شبهه در ابتدا این نامگذاری در ایران نارضایتی آفرید. چون اراضی شمالی دولت ایران نیز از نظر تاریخی آذربایجان نامیده می شد».

در زمان این نامگذاری خبرساز، روشنفکران چپ‌گرای ایرانی که در انقلاب مشروطه نیز فعالیت کرده بودند، در باکو، پایتخت این جمهوری تازه‌ تاسیس، حضور قابل توجهی داشتند. و همین نامگذاری موجب شد تا این گروه نیز تصمیم بگیرند به شکلی چشمگیر به انتخاب نام آذربایجان برای کشور جدید، اعتراض کنند.

تورج اتابکی، از پژوهشگران ارشد موسسه بین‌المللی تاریخ اجتماعی در آمستردام که آرشیو بزرگی از نشریات آن دوره قفقاز را در خود جای داده، درباره فعالیت این گروه از ایرانیان چنین می‌گوید: «اینها در باکو روزنامه‌ای منتشر کردند به نام آذربایجان جزء لاینفک ایران و با این کار اعتراض خود را به مساواتی‌ها که جمهوری تازه را تاسیس کرده بودند، اعلام کردند».

در تهران و تبریز نیز، مساله این نامگذاری، به ویژه تهدیدی که از سوی این نامگذاری متوجه تمامیت ارضی ایران می‌شد، اعتراضهای بسیاری را بر انگیخت و سرانجام کار به جایی رسید که بنیانگذاران جمهوری تازه تاسیس و مستقل آذربایجان تصمیم گرفتند با ارسال نامه، مساله این نامگذاری را برای سیاستمداران و روشنفکران ایران توضیح بدهند.

به گفته عباس جوادی در نامه‌هایی که سران «جمهوری دموکراتیک آذربایجان» ارسال کردند، آنها توضیح دادند که به هیچ وجه به دنبال جدایی آذربایجان از ایران نیستند.

بدین ترتیب نام بخشهایی از مناطق مسلمان نشین شمال ارس که در زمان عهدنامه ترکمانچای از ایران جدا شده بودند، در پایان جنگ جهانی اول به آذربایجان تغییر کرد.

این مناطق شامل چندین خانات به جای ماده از دوران صفویه بودند که از این مقطع، به یک واحد سیاسی متحد تبدیل شدند. خاناتی چون باکو، گنجه، نخجوان، شیروان، تالش و بخشی از خانات قره‌باغ.

بخش‌های مسلمان نشین شمال قفقاز که اتفاقا آنها نیز در برخی مناطق ساکنینی ترک‌زبان داشتند، یکسال پیشتر جمهوری کوهستانی شمال قفقاز را تشکیل داده بودند و بعدها به جمهوریهای داغستان و چچن تبدیل شدند.

روسیه زمانی زندان ملتها توصیف شده بود. و گویی با پیروزی انقلاب بلشویک‌ها در مسکو، درهای این زندان باز شده بودند و ملتهای جدید یکی پس از دیگری متولد می‌شدند.

 
کیوان حسینی - رادیو فردا
 
منبع: www.hoosk.net