سیواس در میان دشتی وسیع در نزدیکی رودخانۀ قزل ایرماق و در ارتفاع 1285 متری از سطح دریا قرار دارد. از لحاظ ارتفاع دومین شهر در آناتولی مرکزی و از لحاظ وسعت دومین شهر بزرگ بخش آسیایی ترکیه محسوب می شود. زمستانهایی سرد همراه با بارش مکرر برف از خصوصیات آب و هوای این ناحیه است و معمولاً سه ماه از سال زمین آن از برف پوشیده شده. تابستانها گرم و خشک و بهار و پاییز خنک و بارانی است.

از زمانهای بسیار دور چندین راه تجاری از جمله راه ابریشم از این شهر عبور می کرده و شهر شاهد عبور کاروانهای تجاری فراوانی بوده که از غرب و از طریق قسطنطنیه به آسیا یا از شرق به غرب و اروپا رفت و آمد میکردند. سیواس در گذشته و در متون تاریخی یونانی، رومی و ارمنی سباستیا نامیده میشده. در مورد تاریخ دقیق تغییر نام شهر اطلاع چندانی در دست نیست ولی آنچه مسلم است نام آن از قرن سیزدهم میلادی، در متون تاریخی، با عنوان سیواس آمده و در تقسیمات امپراتوری عثمانی و به طور دقیق، در 1864م، استانی به نام سیواس بامرکزیت این شهر تشکیل شد.

سرشماری 1914م کارگزاران دولت عثمانی نشان میدهد که در این تاریخ اکثر جمعیت ارمنی ساکن سیواس کاتولیک مذهب بودهاند. مکتب کاتولیک در 1858م رسماً از سوی برخی ارمنیان ساکن سیواس به منزلۀ مذهب رسمی پذیرفته و به تدریج، بر تعداد پیروان آن افزوده شد. در سیواس یک مدرسۀ کاتولیک نیز وجود داشت که به منزلۀ دانشسرایی عالی به شمار می رفت و دانش آموزان را برای ورود به دانشگاه های معتبر دنیا آماده میکرد.

بیشتر ارمنیان سیواس را تجار، صرافان و صنعتگران تشکیل میدادند و این شهر تا اوایل قرن بیستم میلادی در غنای فرهنگی به سر میبرد.

علاوه بــر دِیـر سورپ نشــان ارمنیان پیرو مذهب مرسلی کلیساهای متعدد دیگری از جمله سورپ پرکیچ، سورپ هاکوپ و سورپ سارکیس را نیز بنا کرده بودند و تا اواخر قرن هجدهم میلادی تقریباً چهارده کلیسای مرسلی در سیواس وجود داشته.

نخستین نشانه های موجود از حیات سیواس به قرن نخست پیش از میلاد باز میگردد. در این زمان، شهر در قلمرو حکومت کاپادوکیه بود و کاپارا نامیده میشد اما پس از مدتی به تصرف پُنتوسها درآمد و مهرداد، از پادشاهان پُنتوس، استحکامات نظامی، قلعه ها و ساختمانهای متعددی در آن بنا کرد. رونق و شکوفایی این شهر سبب شد تا مورد توجه رومیان قرار گیرد و خیلی زود، پمپئوس آن را تصرف کرد. کاپارا در دوران سلطۀ او بسیار رونق یافت و به تئوسوپولیس تغییر نام داد اما اندکی بعد ملکۀ پُنتوس برای حمایت هرچه بیشتر این شهر از آماج تهاجمات رومیان به احترام قیصر روم، اگوستوس سباستوس،شهر را سباستیا نامید. در زمان حکومت تئودوروس، سباستیا در محدودۀ سرزمین هایک کبیر قرار داشت و یکی از شهرهای مهم آن به شمار میرفت.

براساس روایتی تاریخی، در اواخر قرن سوم میلادی، پس از پذیرش مسیحیت از سوی تیرداد سوم، پادشاه ارمنستان، سورپ گریگور روشنگر به منظور انجام برخی مراسم دینی به سباستیا رفت و در شمال شهر کلیسایی بنا نهاد که بعدها به سورپ گریگور شهرت یافت.

این شهر در زمان امپراتوری بیزانس در حوزۀ تقسیمات مختلفی قرار گرفت و بارها دستخوش تغییر و تحول شد. سرانجام ژوستینیانوس،در 536م، با ایجاد تقسیماتی نوین آن را مرکز هایک صغیر قرار داد.

با آغاز قرن دهم میلادی تعداد کلیساهای ارمنیان در این شهر، که روحانیان درجه بالایی در آنها حضور داشتند، به تدریج افزایش یافت و تقریباً نیمی از جمعیت سباستیا را ارمنیان تشکیل می دادند.

در نیمۀ نخست قرن یازدهم میلادی، سنه کریم، پادشاهی از خاندان ارمنی آردزرونی، که حکومت نواحی وسیعی از واسپوراکان را در دست داشت، پس از حملات سلجوقیان مجبور به عقب نشینی شد. وی که توان مقابله با سپاهیان قدرتمند سلجوقی را نداشت و امید خود برای حفظ قلمرواش را از دست داده بود، به منظور صیانت از تاج و تخت پادشاهی و خاندانش راه حلی پیدا کرد. او نامه ای به واسیلی دوم، حاکم یونانی، نوشت و به او پیشنهاد حکومت واسپوراکان را داد و در عوض از او خواست تا مالکیت سباستیا و نواحی اطراف آن را، که در این زمان تحت سلطۀ وی بود، به او واگذارد. واسیلی با این پیشنهاد موافقت کرد و سنه کریم، پس از امضای پیمانی که طی آن مالکیت ده شهر،4,400 روستا و 75 قلعه به او واگذار کرده بود، مقر حکومت خود را به سوی سباستیا ترک کرد. در این مهاجرت چهار فرزند سنه کریم یعنی داویت، آتُم، آبوساهل و کنستانتین و تمامی اعضای خاندان و نزدیکان وی، اشراف، سرداران نظامی و اُمرا و چهارصد هزار تن از ساکنان وان به همراه تمامی وسایل زندگی و اندوخته های مادیشان او را همراهی کردند.

سنه کریم به همراه اعضای خانواده اش در سباستیا اقامت گزید و به هریک از امرای خویش حکومت ناحیه ای را، در اطراف آن شهر، واگذار کرد. او در سباستیا کلیسایی به نام سورپ نشان بنا نهاد و به امرای خود دستور داد تا هریک در ناحیۀ خود کلیسایی احداث کنند و ساختمانهای متعدد دیگری نیز در سباستیا ساخت که معماری آنها بینظیر بود. در میان این بناها دِیر سورپ نشان، که تاریخ بنای آن به قرن دوازدهم میلادی باز میگردد، از اهمیت خاصی در معماری بناهای این شهر برخوردار است.

این دِیر بر روی تپه ای رو به سیواس قرارگرفته و دیوارهای آن بسیار ساده و از خشت و گل است. در گذشته اطراف آن با زمین های زراعی و درختانی انبوه احاطه شده بود.

دِیر سورپ نشان شامل سه کلیسا به نامهای سورپ آسدوادزادزین، سورپ خاچ و سورپ هوهانس کاراپ بود. کلیسای سورپ آسدوادزادزین کلیسای اصلی و محل نگهداری تاج پادشاه و گنجینه های خاندان سلطنتی محسوب میشد، کلیسای سورپ هوهانس کاراپت کوچکترین کلیسای این مجموعه را تشکیل میداده و کلیسای سورپ خاچ نیز از زیباترین معماری برخوردار بود. این کلیسا تالاری مستطیل شکل با سقفی گنبدی داشت و سرتاسر دیوارهای آن پوشیده از کاشی های رنگی بود.

تا قبل از جنگ جهانی اول این دِیر مخزن نگهداری نسخه های خطی ارمنی بود و ظاهراً کتابخانه ای غنی با حداقل 283 نسخۀ خطی داشت که در حال حاضر شماری از آنها در برخی از موزه های مهم دنیا نگهداری میشوند. از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

- انجیلی به کتابت میکائل، محل نگهداری: گالری هنری والترز در بالتیمور

- انجیلی با قلم و نقاشی مینیاتور توروس روسلین، محل نگهداری: کتابخانۀ عمومی نیویورک، مجموعۀ اسپنسر.

- انجیلی که مکان کتابت آن سباستیا ثبت شده، محل نگهداری: گالری هنری فریر در واشینگتن.

سنه کریم روستاهای اطراف این شهر را رونق بخشید وجمعیتی را به سرکردگی برخی نزدیکانش به روستاهای اطراف فرستاد تا به کار کشاورزی و دامپروری اشتغال ورزند. از مهمترین این روستاها روستایی به نام گُودون بود که در شرق سیواس قرار داشت و به دست یکی از نزدیکان سنه کریم اداره میشد. خیلی زود کلیسایی نیز در این روستا ساخته شد.

از جمله بناهای دیگری که به دستور سنه کریم ساخته شد پلی در نزدیکی سیواس بود که بر فراز نهری قرار داشت و از نوزده قوس گنبدی شکل تشکیل شده بود. سنه کریم این پل را به نام دخترش شوشانیک بنا کرد.

سنه کریم شش سال در سباستیا در آرامش حکومت کرد و پس از او داویت، فرزند ارشدش، حکومت را در دست گرفت اما پس از ده سال درگذشت و حکومت به برادرش، آتُم، رسید. او برادر دیگرش، آبوساهل، را در حکومت شریک ساخت. آتُم پادشاهی نیکو و عادل بود و در طی دوران حکومتش مردم سباستیا در رفاه و آسایش بسر میبردند. آتُم برای آبادانی سباستیا دست به کارهای فراوانی زد و برای تأمین مواد غذایی مورد نیاز مردم شهر دستور داد تا در مراتع اطراف آن زمینهای زراعی به وجود آورند. به این ترتیب، سباستیا به شهری زیبا و پررونق تبدیل شد.

عظمت و شکوه سباستیا سبب شد تا پادشاه حکومت یونانی وقت میکائیل سوم به آتُم بدگمان شود و برای جلوگیری از توسعۀ قدرت او سپاهی پانزده هزار نفری به سباستیا گسیل دارد. جنگ سختی در گرفت که در پایان آن پیروزی ازآن سپاه یونانی بود. آتُم و برادرش اسیر شده و به نزد میکائیل برده شدند. در دربار میکائیل، با سیاست و درایت سردار کهنسال ارمنی، شابوح، که پیمان واگذاری سباستیا به دست واسیلی، پادشاه پیشین، را به همراه داشت مسائل حل و فصل شد و میکائیل رسماً حکومت آتُم را در در سباستیا به رسمیت شناخت.

آتُم در این دوران در شرایط بسیار سختی به سر میبرد. علاوه بر یونانیها امپراتوری بیزانس نیز، به منظور جلوگیری از توسعۀ قدرت وی در سباستیا، همواره او را با ترفندهای سیاسی و حملات نظامی تحت فشار قرار میداد.

در 1060 م، سلجوقیان بار دیگر قصد تصرف نواحی مختلف ارمنستان و سباستیا را کردند. این بار دیگر نیروهای یونانی نیز توان مقابله با سپاهیان قدرتمند سلجوقی را نداشتند و در برابر ارتش آنها شکست خوردند. آتُم نیز به همراه خانواده اش سباستیا را ترک کرد و در قلعه ای مستحکم در نزدیکی شهر پناه گرفت. لشگر سلجوقیان وارد سباستیا شد و پس از هشت روز اقامت آنجا را به قصد ایران ترک کرد.

تاریخ دقیق مرگ آتُم و برادرش معلوم نیست اما با توجه به حوادث بعدی باید در اواخر قرن یازدهم بوده باشد. با مرگ آنها یکی از امرای خاندان آردزرونی قدرت را درسباستیا در دست گرفت. وی، که در منابع ارمنی به دانیشمان شهرت دارد، در اوایل قرن دوازدهم میلادی عنوان رسمی امارت را در سباستیا از سلجوقیان دریافت کرد و در مدت زمانی کوتاه موفق شد یونانیها را وادار به خروج از سباستیا و مناطق اطراف آن کند. پس از مرگ او بین دوازده فرزندش، بر سر تصاحب قدرت، اختلاف به وجود آمد و از این پس تا اوایل قرن سیزدهم میلادی حکومت سباستیا دستخوش تحولاتی فراوان شد و به سیواس تغییر نام داد.

در 1204م، تاتارها به آسیای صغیر راه یافتند و سیواس را، که در آن زمان امیرنشینی کوچک بود، تصاحب کردند. تقریباً تا اواخر قرن چهاردهم میلادی تسلط تاتارها بر سیواس ادامه داشت و در تمام این مدت این شهر یکی از امیرنشینهای حکومت آنها محسوب میشد. از آثار تاریخی این دوره میتوان به کلیسای سورپ آناپات اشاره کرد.

این کلیسا در نزدیکی دِیر سورپ نشان بر روی تپه ای بنا شده است. دیوارهای آن از بلوک بریده شده از سنگ ساخته شده و بسیار ساده است. در نمای بیرونی آن هیچگونه تزیینات خارجی یا سنگنبشته ای وجود ندارد و سقف کلیسا گنبدی شکل است که در چهار سوی آن پنجرهای کوچک نزدیک به سقف قرار دارد.

مارکو پولو، سیاح و تاجر معروف ونیزی، که در طی سفرش از سیواس نیز عبور کرده، در مشاهدات خود آورده: یکی از قدیمیترین کلیساهای سیواس سنت جورج است که به یونانی ها تعلق دارد اما ارمنیان مدعی اند که این کلیسا ازآن آنهاست. جمعیت این شهر اغلب تاتار هستند اما مردمانی از قومیت های مختلف از جمله یونانی و ارمنی نیز در آن سکونت دارند.

در اواخر قرن چهاردهم و آستانۀ قرن پانزدهم میلادی، سیواس شاهد حملۀ تیمور لنگ بود. او در ادامۀ فتوحاتش، در 1405م، به همراه سپاهی عظیم به سوی سیواس حرکت کرد. امیر شهر تمام قوای خود را برای مقابله با سپاهیان تیمور به کار گرفت اما پس از هجده روز محاصره تیمور و لشگریانش وارد شهر شدند. بر اساس منابع تاریخی ارمنی ورود تیمور به سیواس با کشتاری وسیع همراه بود. او چهار هزار سرباز را زنده به گور کرد و کودکان و زنان را در دشتی با دستهای بسته به روی زمین خواباند و به سوارانش دستور داد تا از روی آنها رد شوند. بعدها این ناحیه به زمینهای سیاه معروف و به یکی از قبرستانهای ارمنیان سیواس تبدیل شد.

تقریباً از آستانۀ قرن پانزدهم میلادی سیواس شاهد ورود ترکان عثمانی بود و جزو قلمرو امپراتوری مذکور قرار گرفت. این شهر در آغاز قرن هفدهم میلادی خاستگاه مکتب دینی نوینی شد.آغاز این قرن با ورود مبلغان کاتولیک مذهب به سیواس همراه بود و این امر سبب گرایش بسیاری از ارمنیان سیواس به مذهب کاتولیک شد. در این زمان، کشیشی ارمنی به نام مخیتار از اهالی سیواس، که در نوجوانی بخشی از تحصیلات روحانی خود را در دِیرهای واقع در اِجمیادزین، سِوان و باسِن گذرانده و به منظور خدمت به سیواس به دِیر سورپ نشان بازگشته بود، تحت تأثیر عقاید مذهب کاتولیک قرار گرفت و پس از مطالعۀ عقاید کلیسای مذکور خود بنیانگذار مکتبی نوین شد که سهمی چشمگیر در حفظ تاریخ و فرهنگ ارمنستان ایفا کرد. او به قصد ایجاد وحدت بین کلیسای مرسلی و کلیسای رم به قسطنطنیه رفت اما در آنجا افکار و عقایدش مورد توجه قرار نگرفت. این امر سبب شد تا از آنجا به اروپا رود و سرانجام در ونیز، در جزیرهای به نام سنت لازاروس کلیسا و مدرسه ای مختص مکتب دینی خود ایجاد کرد. او خیلی زود پیروان بسیاری به دست آورد که تحت تأثیر عقایدش مخیتاریست نامیده شدند. مخیتاریستها در تألیف آثار ادبی، تاریخی و جغرافیایی پیشرو بودند و آثار فراوانی از خود برجای گذاشتند. نخستین بار به همت آنان بسیاری از آثار فرهنگی و تمدنی ارمنیان در اروپا چاپ و در کتابخانه های مهم آن جای گرفت

افکار و عقاید مخیتار در اندک زمانی به زادگاهش، در سیواس، نیز منتقل شد و او در میان ارمنیان این ناحیه نیز پیروانی فراوان یافت. به این ترتیب، مخیتار نه تنها بنیانگذار مکتب دینی نوینی بود بلکه آغازگر حیات جدیدی در جهت تحول علم و فرهنگ ارمنی شد.

تقریباً از اواسط قرن هفدهم میلادی به بعد اطلاعات بسیار اندکی در مورد ساکنان ارمنی سیواس در منابع تاریخی وجود دارد. آنچه مسلم است در این قرن ارمنیان ساکن این ناحیه هنوز بسیاری از مراکز دینی، دِیرها و کلیساهای مخصوص به خود را حفظ کرده بودند و ارمنیان کاتولیک و پروتستان نیز کلیساهای مخصوص به خود داشتند.

برطبق برخی منابع، در سیواس، روستاهای فراوانی وجود داشت و برخی متون تاریخی نزدیک به 46 روستای ارمنی نشین را به ثبت رسانده اند که از میان آنها میتوان به روستای ارمنی نشین برگنیک،زادگاه شاعر بزرگ ارمنی، دانیل واروژان اشاره کرد. این روستا در اواخر قرن هجدهم میلادی به وجود آمد و اکثر ساکنان آن ارمنیان کاتولیک مذهب بودند.

بر طبق نوشته ای از مشاهدات هیئتی مذهبی، که در 1855م از برگنیک عبور میکرده، این روستا دارای یک کلیسای سنگی نسبتاً بزرگ بوده و مدرسه ای نیز در آن وجود داشته که حدود دویست دانش آموز در آن مشغول به تحصیل بوده اند.

در متـن دیگری، بــر اساس مشاهدات یکی از سیاحان که در همان تاریخ در ماهنامۀ گراهامز به چاپ رسیده، تعداد جمعیت این روستا 160 خانوار ذکر شده که همگی از ارمنیان کاتولیک مذهب بوده اند. شکوفایی سیواس سبب توجه جهانگردان و سیاحان از اقصا نقاط جهان شد. از نیمۀ نخست قرن نوزدهم میلادی جهانگردان بسیاری از این شهر بازدید کردند و در مورد این شهر و ساکنان ارمنی آن مطالبی را به رشتۀ تحریر در آوردند. مطالبی نیز درپاره ای از گزارش های برخی از مقامات

مذهبی اروپایی و امریکایی وجود دارد که مربوط به بازدیدهای آنها از چگونگی زندگی ارمنیان این ناحیه است؛ برای نمونه، یکی از سیاحان مذکور به نام ویلیام اِینسورت در مشاهدات خود از سیواس، که متعلق به 1835م است، اینگونه آورده: ...روز بعد به شهری به نام سیواس رسیدیم. سیواس نمونۀ برجسته ای ازمراکز استانهای ترکیه است و مجموعه ای رنگارنگ از بناهای متفاوت در آن دیده میشود. گفته میشود که هزار خانوار ارمنی در این شهر سکونت دارند.

چند سال بعد، در 1844م، هیئتی از فرقۀ راهبان ژاکوبیت از سیواس بازدیدکردند. یکی از اعضای این هیئت در گزارشی از این بازدید دربارۀ بخشی از حیات مذهبی ارمنیان شهر نوشته: ...ما سیواس را به همراه گروه کوچکی ترک کردیم. در فاصلۀ پانزده دقیقه از شهر دِیری به نام نشان مقدس و کلیسای صلیب مقدس قرار دارد. آنجا مکانی برای مراسم روزهای یکشنبه و اعیاد مسیحیان این ناحیه است. اطراف دِیر مذکور با زمینهای سرسبز و پرباری احاطه شده که توجه هر بیننده ای را به خود جلب میکند.

در گزارش یک هیئت مذهبی دیگر، در 1855م، تعداد جمعیت سیواس پنجاه هزار نفر عنوان شده که از این میان حدود دوازده هزار نفر ارمنی بوده اند.

کاپیتان برنابی در قسمتی از یادداشتهای خود در کتابی تحت عنوان سوار بر اسب از طریق آسیای صغیر، در 1877م، مینویسد: در سیواس در خانه ای تمیز و زیبا که به یک خانوادۀ ارمنی تعلق داشت اقامت گزیدم. بازرگانان این شهر بیشتر ارمنیاند و بر نوسانات قیمت کالاها کاملاً آگاه هستند. آنها از قدرت خرید بسیار بالایی برخوردارند و توان خرید و اندوختن مقادیر زیادی طلا را دارا هستند.

دربخشی از متن کتابی، از مشاهدات یکی از سیاحان، مطالب جالبی در مورد آداب غذا خوردن ارمنیان این ناحیه آورده شده: خانواده های ارمنی با هم و دور یک میز گرد کوچک غذا میخورند. برای هر فرد یک قاشق چوبی و یک تکه نان قرارداده میشود. غذای اصلی در یک ظرف بزرگ، در وسط میز، قرار میگیرد. ظرف مذکور مشترک بوده و همۀ اعضای خانواده از آن غذا میخورند. اگر غذاها متنوع باشند، ظرفها به ترتیب بعد از پایان هر غذا بر روی میز قرار میگیرند. همیشه آخرین غذا برنجی پخته شده است که آن را پلاف مینامند. در کنار میز تنوری قرار دارد که به صورت حفره ای در زمین است و حرارت آن با ذغال تأمین میشود. آنها شیرینی هایی را که خود میپزند در آن تنور نگه میدارند تا گرم بماند و در پایان غذای روزانۀ خود از آن شیرینیها نیز میخورند.

مسلماً جملگی این مطالب و یادداشتهایی از این دست در ثبت بخشهایی از حیات ارمنیان سیواس از اهمیت ویژه ای برخوردار است و منبعی مهم برای روشن شدن بخشهایی از زندگی ارمنیان این ناحیه، به ویژه، درطی قرن نوزدهم میلادی محسوب میشود.

در نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی، تحولات شکل گرفته در حیات فرهنگی ارمنی خیلی زود آثار خود را در سیواس نیز آشکار ساخت. به همت بسیاری از ارمنیان توانگر سیواس، شرکتهای تجاری، مدارس، بیمارستانها و کتابخانه هایی در استانبول و برخی شهرهای مهم دیگر بنیان نهاده شد. در سیواس کتابخانه های متعددی شامل کتابهایی به زبان ارمنی در زمینه های مختلف ادبیات، تاریخ و جغرافیا، ایجاد و مدرسه ای نیز برای دختران و پسران ساخته شد که علاوه بر علوم مختلف آن زمان به تدریس برخی رشته های هنری از قبیل نقاشی و فرش بافی نیز می پرداخت. به همت بازرگانان ارمنی تجارت نیز در سیواس بسیار پیشرفت کرد. بازرگانان ارمنی سیواس صاحب ثروت سرشاری بودند و خانه های باشکوهی در این شهر بنا کردند که در نوع خود بی نظیر بود.

بازرگانان ارمنی سیواس بر نوسانات پولی این ناحیه اشراف و بازار داد و ستد را در دست داشتند. آنها بیشتر راه های تجاری اطراف سیواس را به خوبی میشناختند و حتی به شهرهای دور افتادۀ آسیای مرکزی نیز دسترسی داشتند و در آنجا سرمایه گذاری میکردند. فرش، پشم، پارچه، ظروف نقره ای و رنگهای گیاهی از جمله کالاهایی بودند که تاجران ارمنی برای فروش عرضه میکردند. این شکوفایی تا اواخر قرن نوزدهم میلادی حفظ شد. تا آن زمان ارمنیان سیواس و روستاهای اطراف آن جمعیتی در حدود 33,000 نفر را تشکیل می دادند و 46 کلیسای فعال در این ناحیه و چند مدرسه در سیواس و روستاهای اطراف و یک بیمارستان مختص ارمنیان نیز در سیواس وجود داشت.

بدون شک ساکنان ارمنی سیواس سهمی بزرگ در تعالی فرهنگ ارمنی داشته اند و چهره های بسیاری در عرصه های مختلف به این ملت تقدیم کردهاند. آجاریان، محقق نامی ارمنی،که مبسوط ترین پژوهشها را در مورد مهاجرنشینهای ارمنی صورت داده، سیواس را به منزلۀ یکی از بزرگترین مراکز تجمع و حیات فرهنگی، مذهبی و اقتصادی ارمنیان معرفی میکند و بر این باور است که ارمنیان سیواس نه تنها تسلیم شرایط دشوار و ناگوار تاریخی نشدهاند بلکه همواره با این شرایط سازگاری یافته و با ملایمت و انعطاف فراوان حیات خود را در گذر حوادث، به شیوهای مطلوب، به پیش برده اند.

نویسنده: آرپی مانوکیان
 
 
منبع: www.hoosk.net