رونمایی کتاب آربی آوانسیان نوشته مجید لشکری؛ ظهر پنج‌شنبه (22 آبان‌) با حضور هنرمندان در موزه سینما برگزار شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ فریندخت زاهدی(مدرس و کارگردان تئا‌تر) در این مراسم گفت: امروز یک روز تاریخی است و روزی است که اتهام ضعیف بودن حافظه تاریخی ما ایرانیان را انکار می‌کند. حافظه تاریخی ما ضعیف نیست زیرا جوانی که از نسل سوم چهارم انقلاب است؛ دست به چنین کار بزرگی می‌زند و مجموعه‌ای از اسناد تاریخی را که می‌توانست به راحتی از بین رود را جمع‌آوری می‌کند. این کار سترگ تاریخی توسط جوانی صورت گرفته است؛ که وقتی آوانسیان مشغول به فعالیت‌های هنری‌اش بود؛ او هنوز به دنیا نیامده بود.

وی ادامه داد: این کتاب طی ده سال توسط مجید لشکری تالیف شده است و بخش اول با یادداشت او و پیشگفتار پیتر بروک آغاز می‌شود و درمورد فعالیت‌های آربی آوانسیان از زبان خودش است و جلد دوم کتاب هم شامل گفت‌و‌گوی مجید لشکری با همکاران و بازیگران آربی آوانسیان است.

آرش بهشتی (مدیر مسئول نشر روزنه) نیز گفت: ظاهرا علت وجودی این مراسم انتشار کتاب آربی آوانسیان است اما درواقع این کتاب بهانه‌ای برای تازه کردن دیدار هنرمندان تئا‌تر و سینما است. خوشحالم که نقش کوچکی در برقراری این گردهمایی داشتم و البته نقش بزرگتر برای مجید لشکری و بزرگتر از آن برای آربی آوانسیان است. بدون شک این محفل‌ها تاثیر بسیار مهمی بر تئا‌تر و سینمای ایران خواهد گذاشت.

محمدرضا اصلانی (کارگردان و فیلمساز) نیز دیگر سخنران نشست بود که گفت: اوایل دهه ۸۰ جوان لاغر اندامی اصرار داشت مصاحبه‌ای درمورد آربی آوانسیان بگیرد اما من او را زیاد جدی نمی‌گرفتم و مجید لشکری هم به جدی نگرفتن‌های من توجه نکرد و دچار سرخوردگی نشد و مقاومت کرد. این جدی نگرفتن من درواقع بی‌اعتمادی به یک نسل بود اما در‌‌‌نهایت تعجب دیدم که این کتاب مجوز گرفت و چاپ شد. البته کشور ما کشور عجایب است و انتشار این کتاب هم جزو عجاب بود.

او ادامه داد: در این کتاب یک چیدمان دیده می‌شود و در واقع در این کتاب، ما رسیدن یک جوان را از یک سوال به سوال دیگر می‌بینیم. این سوال از افراد نیست و درواقع از تاریخ است؛ تاریخ گمشده نه بلکه تاریخ نایافته. شخصی که نماینده دهه ۶۰ و ۷۰ است و در واقع نسل اکنون ما است برایم روشن‌تر کرد که این نسل به جای عقلانیت آموزش یافته؛ هوش را برمیگزیند و با هوش خودش یک نیاز را می‌بیند و به آن پاسخ می‌دهد. نگاه نسل امروز به پشت سر، نگاه به عقب نیست و بلکه نگاه به خودش است. مجید لشکری در ده سال با هوش فشرده از ناخودآگاه قومی تاریخ تجربه پرسیدن را به تجربه تاریخی شدن تبدیل می‌کند. این کتاب صدای سوال یک نسل است که عقلانیت را در هوش خودش جست‌و‌جو می‌کند و می‌خواهد با دنیا به مثابه تاریخ روبه رو شود.

اصلانی با اشاره به نظر پیتر بروک درمورد آوانسیان گفت: بروک در مورد آوانسیان می‌گوید آوانسیان استثنایی است اما من می‌گویم نه تنها آوانسیان؛ بلکه یک دوره تاریخ در ایران استثنایی است. دوره‌ای که حاصل همهٔ خواسته‌های درونی مشروطیت بود. برخلاف همه که می‌گویند خواسته درونی مشروطیت آزادی بوده است؛ من می‌خواهم بگویم خواسته یک ملت سرخورده از تاریخ؛ خارج شدن از بومی بودن بی‌هنگام و بومی بودن بی‌وجه و نالایق ودر واقع جهانی شدن بوده است. در این دوره ملتی خود را به جهانی شدن نزدیک می‌کند.

وی در پایان افزود: یادمان باشد که در فرانسه اول موج نو در ادبیات و سینما به وجود آمد و بعد انقلاب ماه مه اتفاق افتاد و در ایران هم به همین شکل بود اما واقعیت این است که ما آن دوره را به تحقیر راندیم و فراموشش کردیم؛ امروز اینجا جمع شدیم تا تاریخ را محاکمه کنیم.

هوشنگ توکلی نیز درباره آربی آوانسیان گفت: فکر می‌کنم تنها کسانی که در دوران فعالیت آربی اونسیان حضور داشتند، می‌توانند عواطف و احساسات و تصاویری را که اوانسیان آن‌ها را خلق کرد را درک کنند. ما اختلافات فکری سیاسی قومی دینی بسیار عجیبی را پشت سر گذاشتیم که اوجش در آن دوران بود. زمانی که آربی جوان بود و کارش آنچنان معرفی نشده بود. جلال آل احمد گفت که ما مسلمان‌ها باید خجالت بکشیم که چند ارمنی دارند تئا‌تر مارا می‌گردانند و زنگ خطری هم برای آربی زده بود. ما جوان‌تر بودیم و تازه در این دنیا قدم گذاشته بودیم و زیاد حرف‌های جلال آل احمد را جدی نمی‌گرفتم اما عده‌ای جدی گرفتند.

وی ادامه داد: ما مشکلات بسیاری را در طول این سال‌ها در تئاترمان داشتیم. رد پای اوانسیان در تئا‌تر ایران آنقدر است که اگر بعد انقلاب توانستیم شاگردانی تربیت کنیم آن هم از آموزه‌های اوانسیان بود و ما هم چقدر افسوس خوردیم که در آن زمان با وجود اینکه با ایشان کار می‌کردیم اما آنقدر هم ذهن خلاقش را درک نمی‌کردیم و من در مورد آن ده سالی که با آربی کار می‌کردم هم خوشحالم و هم به آن می‌بالم اما از طرفی غمگینم که نتوانستم از او به خوبی استفاده کنم.

وی افزود: مشکل آربی مشکل سیاسی نبود بلکه مشکل بحران‌های فکری اجتماعی و تعصبات ایده اولوژیک قبیله‌ای و غیره بود که بر سرنوشت آربی و تاریخ هنر ما تاثیر گذاشت. من امیدوارم که آربی آماده باشد که در ایران کاری انجام بدهد و من خود را همچنان یکی از شاگرد‌هایش می‌دانم.

آزاده شاه‌میری (پژوهشگر تئا‌تر) نیز طی سخنانی گفت: ما سال‌ها آرزویمان این بود که رو به روی شما بنشینیم و شما به سوالاتمان پاسخ دهید و ما را تصحیح کنید و خوشحالم که امروز در کنارمان هستید. دانشجویانی که سال ۷۹ وارد دانشگاه شدند؛ هر کدام پایان نامه خود را به یکی از اعضای کارگاه نمایش اختصاص دادند. ۲۰ سال پس از انحلال کارگاه نمایش ما مشغول پیگیری آن دوره شدیم و بسیاری از ما سوال می‌کردند که چرا اینکار را می‌کنیم. جواب این است که ما به دنبال خودمان می‌گشتیم؛ به دنبال پدران و مادران تئاتریمان.

او با اشاره به سه ویژگی کارگاه نمایش گفت: کارگاه نمایش انکار و تکذیب شده بود و توسط بدنه اصلی تئا‌تر به حاشیه رفته بود و البته بعد از سال ۵۷ هم به شکل دیگر انکاره شده است. همچنین اعضای کارگاه به شدت پیشرو و جوان و آزاد اندیش بودند. نکته آخر هم این بود که عده‌ای در کارگاه جمع شدند و همه چیز را به صورت کاملا تیمی پیش بردند. ما می‌خواستیم که صدی این حاشیه را بشنویم و به مرکز توجهات بیاوریم و مانند اعضای کارگاه نمایش به صورت تیمی اینکار را انجام دهیم.

شاه‌میری در پایان گفت: خوشحالم که مجید لشکری برای تالیف کتاب ده سال تلاش کرد و این کار را شتابزده انجام نداد. او در این کتاب اسطوره سازی نکرد و در کتاب تلاش کرد تا فقط یک گردآورنده باشد و هیچ چیز را نقد یا به خواننده القا نکند.

در ادامه‌ی مراسم؛ لیدا بربریانس (نوازنده و مدرس پیانو) که همکاری‌هایی با آوانسیان داشته؛ از ماجرای اولین دیدار مجید لشکری با اوانسیان گفت.

مجید لشکری (نویسنده کتاب) نیز درباره کتابش گفت: انگیزه‌ای که باعث شروع این کار شد؛ خواندن مطلبی از محمدعلی سپانلو در مورد عباس نعلبندیان بود. وقتی نمایشنامه‌های نعلبندیان را خواندم متوجه ساختار ویژه و متفات آن شدم و این سوال که چه کسی توانسه این آثار را اجرا کند برایم پیش آمد که متوجه شدم آن شخص آربی اوانسیان بوده است.

او ادامه داد: وقتی این کار را شروع کردم نمی‌دانستم آوانسیان زنده است یا نه اما با پیگیری‌های بسیار متوجه شدم که قرار است به ایران سفر کند. اولین بار که یکدیگر را دیدیم؛ یک لحظه سکوتی بین ما برقرار شد. وقتی خواهش کردم تا در مورد تمامی آثارش با من مصاحبه کند، اما پاسخ مثبتی نگرفتم و تصمیم گرفتم تا اطلاعات مورد نیاز خودم را از طریق همکاران و بازیگران آثارش اطلاعاتی در مورد کار‌ها و فعالیت‌هایش جمع آوری کنم.

وی اظهار داشت: می‌خواستم قلمرویی از نظرات مختلف را در این آثار بیاورم. هرچه زمان می‌گذشت بیشتر متوجه می‌شدم که چیزی نمی‌دانم و همچنین من هم تغییر می‌کردم و سوالات متفاوتی از سوی من عنوان می‌شد.

آربی اوانسیان (هنرمند پیشکسوت تئا‌تر و سینما) در پایان این برنامه؛ طی سخنانی گفت: مجید لشگری یک برش از تاریخ را به زندگی بازگرداند. معتقدم ویژگی تئا‌تر اجرای زنده آن است، بنابراین با توجه به این فکر و اندیشه هیچ آرشیوی از آثارم جمع آوری نکردم، اما لشگری با جست‌و‌جوی ۱۰ ساله خود این مطالب را جمع آوری کرد که برای من بسیار جالب توجه بود.

آوانسیان ادامه داد: حضور من در تئا‌تر بسیار اتفاقی بود و من همیشه دغدغه حضور در سینما را داشتم و کار با سرکیسیان هم بیشتر برای این بود که بدانم چگونه با هنرجویان کار می‌کند. در این رابطه گا‌ها تماشاگران فارسی زبان به دیدن آثار ارامنه می‌آمدند و باعث می‌شد که آشنایی دورادوری با تئا‌تر فارسی داشته باشیم. در آن دوره ما فارق از جنگ و جدال و جاه طلبی کار می‌کردیم و من متوجه شدم که نتیجه گرفتن در جاه طلبی و جنگ و جدال نیست. پس از آن هم من برای فیلم اولم کار می‌کردم که فیلمنامه من توسط فیلمبردار کارم از من قاپیده شد و توضیحات آن در کتاب است.

او درباره همکاری‌اش با سرکسیان نیز گفت: ما در آن زمان، سال آخر متوسطه بودیم و به‌ تدریج شاهین سرکیسیان گروه «آرمن» را تأسیس کرد. در خانه او برخی برنامه‌های ارمنی‌زبان اجرا می‌شد و من برای اینکه بدانم چگونه با شاگردانش کار می کند و درواقع به نوعی برای فضولی نزد او می رفتم.

وی افزود: در آن دوران وقتی به نام دست اندرکاران پشت صحنه تئا‌تر نگاه می‌کردید نام‌ها همه ارمنی بودند و این موجب یک فاصله میان ما شد که آل احمد هم چنان اظهار نظری کرد در حالی که این کار یک تعامل خوب را به همراه داشت و اصلا برای ما آن مسائل مطرح نبود و به خصوص برای سرکیسیان که به فارسی را خیلی بهتر از ارمنی سخن می‌گفت.

آوانسیان درباره آشنایی‌اش با نعلبندیان گفت: خانم کیا از من دعوت کردند تا در شورای نمایشنامه‌نویسی داوری کنم و متن خوانی‌ها در شورا به صورت جمعی انجام می‌شد. یک روز متنی به دست ما رسید و آن متن بسیار عجیب بود. در شورا نظرات مختلفی در مورد نمایشنامه بود. من بسیار کار را دوست داشتم و جذب آن شده بودم اما بعضی از اعضا در شورا معتقد بودند که این نمایشنامه اصلا تئا‌تر نیست. آن متن از عباس نعلبندیان بود اما هیچ آدرسی نداشت و ما در ‌‌نهایت توانستیم از طریق یکی از هم کلاسی‌هایش آدرس او را پیدا کنیم. در‌‌نهایت توانستیم گفت‌و‌گوی کوتاهی با نعلبندیان داشته باشیم.

او ادامه داد: من تصمیم گرفتم تا متن را تمرین کنم و شورا به دیدن آن می‌آمد. اینکه چه شد که رابطه من با عباس نعلبندیان صمیمی‌تر از قبل شد در واقع یک جمله در نمایشنامه بود که گفته شده بود: مه صحنه را خالی می‌کند و یا مه صحنه را پر می‌کند. با رفت و آمد هر بازیگر این اتفاق می‌افتاد و از نظر عملی ممکن نبود چون باید یخ خشک می‌گذاشتیم و هر بار حداقل ۲۰ دقیقه طول می‌کشید. همه می‌گفتند که این اثر قابل اجرا نیست اما من اجرا کردم زیرا صدای متن نعلبندیان آنقدر گویایی برد ذهنی و نمایشی داشت که از اولین کلمه‌اش تمام دستور صحنه‌ها را من جزو بیانش می‌دانستم و حتما نیازی به اجرای آن نبود. این نمایشنامه به نظرم اولین نمایشنامه‌ای بود که غنای ادبی متن‌های شکسپیر را داشت. این متن باعث روابط بین‌المللی من شد و درواقع رابطه من با بروک از طریق این کار شکل گرفت.در آن زمان نقد هایی در مورد آثارم نوشته می شد و من هیچکدام را جواب نمیدادم؛ چراکه آثار بعدی من میتوانست پاسخی به آن نقدها باشد.

وی درمورد نحوه شکل گیری کارگاه نمایش گفت: در‌‌ همان دوران بیژن مفید هم شهر قصه را به روی صحنه برده بود و در واقع همزمان دو نمایش در ایران اجرا می‌شد که ویژگی تئا‌تر نو ایران را داشت. از آن زمان بود که فکر ایجاد کارگاه نمایش ایجاد شد تا این افراد که تفکری خارج از فکر هنری پذیرفته شده تئاتری‌های آن دوران داشتند مکانی برای دور هم جمع شدن داشته باشند. کارگاه محلی بود برای اشتباه کردن برای تجربه کردن و من آثاری که در کارگاه اجرا کردم بسیار متفاوت بود با آثاری دیگری که روی صحنه بردم.

آربی آوانسیان درمورد آشنایی‌اش با مجید لشکری اظهار داشت: پس از مشکلات متعددی که برای ادامه فعالیت من رخ داد، برای مدتی کوتاه تصمیم گرفتم به خارج از کشور بروم اما این مدت کوتاه تبدیل به ۲۵ سال شد. در طول این سال‌ها هیچکدام یک از هنرمندان هم دوره‌ای من و مدیران یادی از من نکردند، آن‌ها مرا بیرون نکردند اما سراغی هم از من نگرفتند و جای خالی‌ام در بین آن‌ها احساس نشد. وقتی بعد ۲۵ سال به ایران بازگشتم و در فرودگاه مهرآباد آقای لشکری را دیدم تمام صحنه‌های کارگاه و آن دوران برایم زنده شد. در واقع وقتی می‌گویند سکوت بین ما بر قرار شد برای این بود که حس خیلی خاصی بین ما برقرار شد.

او در پایان سخنانش بیان کرد: تنها تصویری که امروز اجازه نمایش‌اش را داشتیم، پیام تصویری قوکاسیان بود که برایم بسیار تکان‌دهنده است. قرار بود در این برنامه تصاویری از آثار من پخش شود اما در آخرین لحظه گفته شد چنین اجازه‌ای نداریم.

در بخشی از این برنامه پیامی تصویری از زاون قوکاسیان (منتقد و پژوهشگر  سینما و تئاتر) پخش شد که در آن گفت: بیش از دو ماه است در بیمارستانی در وین بستری هستم و اگر قیافه‌ام تغییر کرده، به دلیل بیماری است اما این گفت‌و‌گو را به‌ دلیل اهمیتی که آربی اوانسیان و کارهایش در سینما و تئاتر دارد، انجام می‌دهم.

قوکاسیان با اشاره به خاطره ای درباره فیلم چشمه؛ ادامه داد: چشمه نگاه مرا به سینما عوض کرد و آن زمان کتابی درباره آن نوشتم که همین موضوع عاملی برای فعالیتم در حیطه پژوهش در سینمای ایران شد. از انتشار این کتاب بسیار خوشحالم و می‌خواستم با وجود بیماری‌ام در این موفقیت شریک شوم.

 

منبع: سایت  www.hyeli.com