از جمله عوارض ذاتی دولتهای در حال توسعه میل غریزی آنها به خلق محیطی همگون و فضایی یکدست در تمام سطوح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. تاریخ جهان سوم مشحون از دولتهایی است که مفتون ایدئولوژی های فاشیستی شده اند و برای ایجاد «جامعه آرمانی» کمر به نابودی جامعه مدنی و حذف تکثر فرهنگی، زبانی، عقیدتی و نژادی ملت خود زده اند. در چشم این سیاستمداران تکثر و تفاوتهای فرهنگی و عقیدتی به مثابه نوعی معضل و حتی بیماری نگریسته می شود که برای دستیابی به «جامعه آرمانی» به هر نحو ممکن باید این بیماری درمان گردد. از این روست که دست به حذف فیزیکی گسترده مخالفین زده و در حقیقت از کشتار به عنوان یک «شیوه درمانی» برای زدودن دامان جامعه از آلودگی ها استفاده می کنند.

در طی قرن بیستم «پاکسازی جامعه از عناصر نامطلوب» با توسل به «کشتار درمانی» منجر به خلق فجایع بسیاری شده است. در سال 1994 هوتوها در رواندا تنها طی 100 روز 800 هزار توتسی را قتل عام کردند و به 300 تا 500 هزار زن تجاوز کردند، در سال 1992 صربها حدود 250 هزار مسلمانان بوسنیایی را قتل عام و به دهها هزار زن مسلمان تجاوز کردند، در سال 1989 هم بیش از 180 هزار کرد در جریان عملیات انفال توسط رژیم بعث صدام حسین و با بهانه های واهی چون همکاری با ایران قتل عام شدند، دو سال بعد در سال 1991 دهها هزار تن از شیعیان ناراضی جنوب عراق نیز به سرنوشت هم میهنان کرد خود در شمال دچار شدند، در سال 1975 خمرهای سرخ در کامبوج طی 4 سال یک چهارم جمعیت این کشور (حدود 2 میلیون نفر) را برای تحقق آرمانشهر کمونیستی خود پاکسازی کردند، در طی جنگ جهانی دوم نیز نازیها میلیونها یهودی و کولی را قتل عام کردند در حالی که چند سال قبل در سراسر دهه 1930 استالین در شوروی بیش از 10 میلیون گولاک را در تبعید به اردوگاههای کار اجباری از بین برد.

اما نخستین «کشتار درمانی» سیستماتیک در قرن بیستم توسط امپراطوری عثمانی در جریان جنگ جهانی اول رخ داد. 24 آوریل سالروز جنایتی است که در بحبوحه این جنگ (1915) آغاز شد و در جریان قتل عام و تبعید اجباری ارمنی های ساکن امپراطوری عثمانی بین یک تا یک و نیم میلیون نفر از آنها نابود شدند. رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، امسال در اقدامی بی‌سابقه با قربانیان کشتار ارامنه در دوران امپراتوری عثمانی ابراز همدردی کرده است و ضمن غیرانسانی خواندن پیامدهای آن کشتارها به نوادگان قربانیان ادای تسلیت نمود.

واکاوی این جنایت بویژه در زمانه ای که شعله ور شدن یک جنگ فرقه ای در خاورمیانه محتمل است، ضروری است. از سوریه و ترکیه تا عراق و افغانستان جوامع مختلف خاورمیانه عموماً دارای «ساختار اجتماعی و فرهنگی موزائیکی» هستند و شعله ور شدن اختلافات و کینه های دیرینه مذهبی و نژادی می تواند به «کشتار درمانی» جدیدی در این منطقه بحرانی ختم شود. در عموم نسل کشی هایی که در طول قرن گذشته رخ داده است گروه حاکم و عاملین فاجعه واجد سه ویژگی مشترک بوده اند: «ایدئولوژی رادیکال»، «ذهنیت پارانوئید» و به تبع این دو «تمایل برای مهندسی اجتماعی».

ایدئولوژی رادیکال

ایدئولوژی مجموعه ای از باید و نبایدهای پیچیده شده در لفافه ای از حُبّ و بُغض است که ضمن توضیح واقعیت موجود سعی می کند تصویری از وضعیت آرمانی و راههای رسیدن به آن را نیز ترسیم کند و مانیفستی، همچون انجیلی مقدس، در اختیار پیروان قرار دهد. بینش افراطی ایدئولوژیک با تفکر انتقادی، تفاوت، تکثر و استقلال فردی و گروهی میانه ای ندارد. شعار مطلوب بینش ایدئولوژیک این است: «یک سر برای هزاران دست کافی است.»

مهمترین و البته خطرناکترین وجه ایدئولوژی ها «یکپارچه سازی و تحریف واقعیت» است. ارائه یک تصویر یکپارچه و واحد و البته تحریف شده از واقعیات اجتماعی و سیاسی (که در حالت عادی به شدت متکثر، چند لایه و حتی متناقض هستند) در جهت منافع و آرمانهای گروه مسلط خطرناک ترین خطای ذهنی است که پیروان ایدئولوژی های تمامیت خواه و رادیکال مرتکب آن می شوند.

در نمونه تاریخی نسل کشی ارامنه توسط عثمانی ها «ترکان جوان»، تحت تاثیر رشد فزاینده ایدئولوژی ناسیونالیسم و شوونیسم در اروپا و بویژه کشور آلمان، ایده ایجاد یک کشور یکدست و تک فرهنگی را در سر می پروراندند. در این تعریف تنگ نظرانه فقط «ترکهای مسلمان سنی مذهب» در دایره شمول شهروندان تعریف می شدند. مابقی جمعیت نیز یا باید ترک، مسلمان و سنی مذهب می شدند، یا نفی بلد و یا نابود.

انها با این ایدئولوژی ابتدا به سراغ ارمنی ها رفتند که اقلیت بزرگی محسوب می شدند و زیر بار سیاستهای تبعیض آمیز عثمانی طی چند سده اخیر از خود جان سختی نشان داده و در بدنه اکثریت هضم و مستحیل نشده بودند، کشتارها از سال 1896 آغاز شد اما با آغاز جنگ جهانی به اوج خود رسید. مرحوم جمال زاده و یحیی دولت آبادی که در همین ایام (1915 تا 1917) از طریق ترکیه راهی سفر اروپا بودند خاطرات هولناکی از آوارگی کودکان و زنان ارمنی ذکر می کنند که به اجبار نفی بلد شده و در بیابانهای شمال عراق و سوریه تلف می شدند. آرنولد توین بی، مورخ برجسته فلسفه تاریخ و خالق اثر سترگ 12 جلدی بررسی تاریخ، نیز کتابی تحت عنوان «کشتار یک ملت» تالیف نموده که توسط نشر پرسش و با ترجمه محمدفاضل ملک نیا به فارسی ترجمه شده و تمام جزئیات و اسناد و مدارک این نخستین «کشتار درمانی» قرن بیست در آن موجود است.

ترکان جوان سپس به سراغ آشوریها و یونانیها رفتند چرا که آنها هم در تعریف گروه حاکم از شهروند نمی گنجیدند چون نه ترک بودند، نه مسلمان و نه سنی مذهب. صدها هزار نفر از این اقلیتها نیز نابود یا نفی بلد شدند و از آنجا که در سراسر جنگ اول جهانی (1914 تا 1918) تمام صفحات غربی ایران در اشغال ترکهای عثمانی بود آنها از کشتار و نفی بلد آشوریها و ارمنی های ساکن ایران نیز دریغ نکردند.

شکست «اتحاد مثلث» در جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی هم نتوانست در ماشین کشتار ترکان جوان تاثیری بگذارد چرا که دو دهه بعد در سال 1937 اینبار به سراغ کردها رفتند. طی این جنایت که به «نسل کشی درسیم» معروف شد طی دو سال حدود 60 تا 70 هزار کرد علوی کشته شدند و هزاران نفر مجبور به ترک سرزمین خود شدند. برخی عشایر کرد که در طی «کشتار درمانی» علیه ارمنی ها و آشوریها با ترکان جوان متحد شده بودند ناگهان خود را در هیئت قربانی دیدند. آنها با وجود اینکه مسلمان بودند اما طبق ایدئولوژی پان ترکها نه ترک محسوب می شدند و نه سنی مذهب! بنابراین به آنها نیز به چشم یک «عارضه جمعیتی» نگریسته می شد که به هر نحو ممکن باید «درمان» می شدند. ناسیونالیستهای افراطی ترک به نفی هویت و زبان کردها پرداختند و نام «ترک کوهستان» بر ایشان نهادند. برای این معارضه و تصفیه زبانی و نژادی اما هنوز هم راه حل مشخصی پیدا نشده و دولت ترکیه کماکان درگیر آن است.

ذهنیت پارانوئید

ارمنی های در امپراطوری عثمانی بدلیل همکیشی با بزرگترین دشمنان این دولت (روسها و سپس انگلیسیها) همیشه از سوی هیئت حاکمه با شک و تردید نگریسته شده و به صورت بالقوه ستون پنجم دشمن محسوب می گردیدند. ناسیونالیستهای افراطی در استانبول تمام ارمنی ها را مزدور و جاسوس روسها می پنداشتند. آنها نه تنها برای صدها سال حاضر به تغییر مذهب خود در خلافت عثمانی نشده بودند بلکه در چشم دولت مرکزی مانعی میان مسلمانان آناتولی و مسلمانان قفقاز به شمار می آمدند، مانعی که به هر طریق ممکن باید از میان برداشته می شد.

ستون پنجم دشمن، اتهام رایجی است که نخبگان و رهبران مبتلا به پارنوا به اقلیتهای متفاوت با گروه مسلط بویژه در هنگامه جنگ و بحران وارد می کنند. آنها (اعم از پیر و جوان و حتی کودکان) همواره متهم به جاسوسی، خیانت، وطن فروشی و... هستند و همگی باید تاوان گناهانی را که شخصیت پارانوا آن را بخشی از ذات آنها می پندارد بدهند. یهودیان آلمان متهم به همکاری با کمونیستها بودند، دهقانان مخالف برنامه های اشتراکی استالین و پل پوت متهم به همکاری با امپریالیسم بودند، شیعیان جنوب عراق و کردهای شمال این کشور همیشه از سوی صدام حسین به عنوان دنباله قومی و مذهبی دشمن (همان مجوسهای ایرانی) در خاک عراق تصور می شدند، دنباله ای که یک روز باید قطع می شد.

مهندسی اجتماعی

نیمه نخست قرن بیستم را عصر «اپیدمیک شدن حکومتهای نظامی» خوانده اند. تفکر نظامی بر همه امور غالب بود. اساساً محیط هابزی و آنارشیک نظام بین الملل ایجاب می کرد که دولتها ارتش و بوروکراسی کارآمدی داشته باشند. دولتها می بایست همانطور که طبیعت و منابع رو زمینی و زیرزمینی را به سرعت استخراج و در مسیر تولید قرار می دادند از جامعه و منابع انسانی آن نیز برای پیشبرد بلندپروازیهای نظامی و سیاسی خود در نظام بین الملل بهره گیرند.

بندرهای عظیم بر سواحل زیبا تاسیس می شد و جاده ها و راه آهن های طولانی دل کوهستانهای سربه فلک کشیده و جنگلهای بکر را می شکافت، رودخانه های بزرگ از بستر خود منحرف می شدند تا زمینهای بایر را برای کشاورزی آماده کنند و سدهای بزرگ یکی پس از دیگری بر پا می شد تا زیست بوم طبیعی کشورهای در حال توسعه بشدت دگرگون شود. نگاه مهندسان سیاسی و اجتماعی جاه طلب و بلندپرواز به جامعه و گروههای اجتماعی همان نگاهی بود که به طبیعت بی جان داشتند. آنها تحت تاثیر ذهنیت ایدئولوژیک و پارانوئیدی خود بدنبال آن بودند جامعه را نیز همچون طبیعت وحشی شخم بزنند و از ارتکاب هر جنایتی که به پیشبرد پروژه ملت سازی ایدئال مد نظرشان کمک می کرد دریغ نداشتند.

بیش از 10 میلیون گولاک که از نظر استالین مانعی بر سر برنامه عظیم «کشاورزی اشتراکی» وی بودند در دهه 1930 نابود شدند، هیتلر میلیونها کولی و یهودی را که برای خلوص «نژاد برتر» مضر تشخیص داده شده بودند در اردوگاههای کار اجباری و اتاقهای گاز نابود کرد، دولت عثمانی اما چون دارای جامعه ای به شدت چند فرهنگی بود خیلی زودتر از سایر رقبا ماشین کشتار را روشن و دست به کار «مهندسی اجتماعی» شد. از منظر ایدئولوژیک اختلافات مذهبی و فرهنگی نوعی بیماری است، ایدئولوگها و مهندسان نظامی پیرامونشان اقلیتهای جامعه خود را به چشم نوعی «عارضه جمعیتی» (شبیه عارضه پوستی) می نگرند که به هر نحو ممکن باید درمان شوند. ترکان جوان با خودشان فکر می کردند اگر می شود رودخانه های وحشی و خروشان را با ساخت سد مهار کرد و از مزایای آن بهره مند شد چرا نتوان قبال وحشی کرد را در کوهستانها مهار نمود و از آنها سرباز و مالیات گرفت؟ از همین رو بود که سیاست «ترک سازی» کردها در دستور کار قرار گرفت، سیاست بی نتیجه ای که کماکان در ترکیه ادامه دارد.

سخن پایانی

هنوز هم اجتماع سه عنصر خطرناک تفکر ایدئولوژیک، ذهنیت پارانوئید و تمایل برای مهندسی اجتماعی در یک گروه حاکم می تواند در «جوامع موزائیکی» خاورمیانه فجایعی حتی بزرگتر از آنچه این روزها در سوریه شاهدش هستیم به بار آورد. در حال حاضر مسیحیان قرمطی در مصر، اعراب مسلمان در غزه، گروههای مختلف قومی و مذهبی در لبنان و عراق، هزاره ها در افغانستان و پاکستان، شیعیان در بحرین و عربستان و یمن و... در کانون بحران قرار دارند. شعله ور شدن یک جنگ فرقه ای در منطقه می تواند ماشین کشتار را در هر کدام از این کشورها روشن نموده و نسل کشی را به عنوان «یک شیوه درمان» در دستور کار افراطیون قرار دهد.

 

منبع: سایت www.genocidal.ir