علاوه بر اشتراکات تاریخی میان ایران و ارمنستان در گذشته‌های دور هنرمندان ارمنی در هنر معاصر ایران نیز بسیار تاثیرگذار بوده‌اند. گواه این امر نمونه‌های تاریخی، همچنین وجود نام‌های برجسته‌ای چون ˝مارکو گریگوریان˝ در چهره هنر مدرن و پیشرو ایران در دهه‌های گذشته است که در نشست بررسی هنر ارامنه مورد کنکاش قرار گرفته است.

"ارمنی‌ها تمام جنبه‌های زندگی را با موسیقی بیان می‌کنند"، " ایرانی‌ها همیشه با جریانات روز همگام می‌شوند"، "ایران و ارمنستان اشتراکات زیادی باهم دارند" و"نمی‌شود مرزی برای هنرها در نظر گرفت". این‌ها عبارت‌هایی است که "لیدا بربریان" موسیقیدان و پژوهشگر هنر در توصیف هنر ارامنه و رابطه و تاثیرگذاری متقابل هنر ایران و ارمنستان به زبان می‌آورد.

در میزگردی که درباره شاخه‌های مختلف هنر ارامنه با حضور این هنرمند و "آرنو اوهانیان" هنرمند نقاش جوان در محل خبرگزاری هنر ایران برگزار شد از ابتدا قرار بود "آندرانیک خچومیان" رئیس کانون نمایشنامه‌نویسان و "آلبرت بیگ جانیان" دیگر هنرمند عرصه تئاتر کشور هم شرکت داشته باشند که متاسفانه خلف وعده کردند و در جلسه حاضر نشدند (البته این میزگرد در شب سال نو مسیحی انجام شد و چنین بدقولی‌هایی در شب عید، پذیرفتنی است). همین مسئله سبب شد که بیشتر حرف‌ها حول و حوش موسیقی و تا حدی هنرهای تجسمی شکل بگیرد که البته خانم بربریان با نشاط و انرژی زایدالوصفی که به خرج داد جای خالی دیگر مدعوین را پرکرد و با اطلاعات کامل و دقیقی که از هنر ارامنه داشت یک تنه بحث را به پیش برد. او با بیان دلنشین و شیوای خودش حتی در قسمت‌هایی از نشست رشته پرسش و پاسخ‌ها را به دست گرفت و اوهانیان هنرمند نقاش جوان را که در طول جلسه تا حدی در سکوت و کم‌گویی به سر می‌برد به حرف کشید. آنچه در ادامه می‌خوانید گزارش این میزگرد است.

خانم بربریان چطور شد که به موسیقی و از طرف دیگر به پژوهش های هنری تمایل پیدا کردید؟

بربریان: هشت سال در کنسرواتوار تهران موسیقی خواندم و پس ازآن که سال 1344 در دانشگاه تهران رشته موسیقی کلاسیک راه اندازی شد وارد دانشگاه شدم. "مهدی برکشلی" بانی راه اندازی رشته موسیقی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. استاد من "توماس کریستین داوید" رئیس کنسرواتوار وین بود. او هم رهبر ارکستر، هم آهنگساز و هم نوازنده برجسته ای بود و به 9 زبان صحبت می کرد. او در عرض شش ماه فارسی را آن قدر خوب یاد گرفت که برای ما به فارسی تدریس می کرد. در دانشکده وقتی فهمیدند من اقلیت هستم از من خواستند گزارشی از موسیقی ارمنی تهیه کنم و من این گزارش را درباره نت نویسی قدیم ارمنی که متفاوت از نت نویسی رایج است نوشتم. این نت نویسی رایج در قرن دوازدهم ایجاد شده ولی نت نویسی قدیم ارمنی (خاز) که به معنی خطوط خیلی باریک است حدود قرن پنجم میلادی به وجود آمده یعنی پس از این که ارمنستان آیین مسیحیت را می پذیرد. برای این که آوازهای مذهبی حالت خیلی ثابتی پیدا کنند نت های موسیقی ارمنی را ابداع می کنند و همان موقع که الفبای ارمنی ابداع می شود این نت ها هم به وجود می آیند. گزارشی که من تهیه کردم مورد استقبالشان واقع شد و برای همین از من خواستند که پایان نامه ام را هم درزمینه موسیقی ارمنی انجام دهم. همین کار را هم کردم و این باعث شد که مسائل زیادی برای خود من روشن شود. از آن به بعد بود که تحقیق هایم را شروع کردم و خیلی از این بابت خوشحالم برای این که هویت هر ملت هنر، مذهب و زبانش است.

موسیقی نزد ارامنه چه جایگاهی دارد؟

بربریان: ارمنی ها تمام جنبه های زندگی را با موسیقی بیان می کنند. در سده های گذشته و از دوران قبل از میلاد در آواهای کار ، موسیقی حماسی و حوادث تاریخی، موسیقی عزاداری و خاکسپاری همچنین عروسی ها موسیقی ارمنی حضور داشته است. موسیقی مذهبی ارمنی ها هم تحت تاثیر موسیقی غیرمذهبی قرار دارد و خیلی روحانی و عرفانی است. "باخ" می گوید "هرجا موسیقی مذهبی هست خدا در آن جا حضور دارد" پس ما به وسیله موسیقی با خدا در ارتباطیم. همان طور که ارتباط انسان موقع نماز و دعا با خدا شکل می گیرد در مسیحیت با موسیقی هم می شود این ارتباط را برقرار کرد.

در موزه جلفای اصفهان هفده جلد متن وجود دارد که در آن ها نت های موسیقی ارمنی ثبت شده که با نت هایی که ما می شناسیم تفاوت دارد . این نت ها به ویژه در قرن 12 به قدری توسعه پیدا می کنند که می توانند با این نت ها تمام آوازهای خیلی پیچیده را اجرا کنند. اما به مرور زمان و در اثر جنگ ها از جمله حمله مغول ها افت می کند و کم کم این ها فراموش می شوند تا جایی که وقتی به قرن 18می رسیم، افراد خیلی کمی از این ها اطلاع داشتند ولی بودند محققینی که آن آوازها را تبدیل به نت نویسی جدید کردند و این ها را نجات دادند.

بعضی از حوادث تاریخی را هم مورخین از آوازهای حماسی برداشت کرده اند. چون ایران و ارمنستان همسایه بوده اند در کتاب های تاریخی ارامنه هم خیلی از ایران نوشته شده برای مثال 500 سال قبل از فردوسی، مورخ ارمنی موسی خورنی (خورناتی) که به داستان ضحاک اشاره می کند. و در کتاب های تاریخی متن این آوازها هم آورده شده که بیشتر از "گوسان" ها که آوازخوان های دوره گرد بودند نقل می شود یعنی گوسان ها حافظه تاریخی شفاهی بودند که با آوا و نقالی این داستان ها را تعریف می کردند. البته این ها با "عاشیق" ها تفاوت دارند. عاشیق ها در قرن 16 به وجود آمدند و بیشتر آوازهای عاشقانه می خواندند ولی "گوسان"ها آوازهای حماسی می خواندند. به هرحال ارامنه در قدیم خیلی علاقه داشته اند با موسیقی احساسات، نوع زندگی و ارتباطاتشان را بیان کنند یعنی موسیقی جزئی از بیانشان بوده مثلا موسیقی لالایی که در تمام ملل وجود دارد. 

علت این که در ارمنستان تا این حد موسیقی شکوفا شده چه هست؟

بربریان: کشورهایی که پایه در تاریخ دارند هرکدام هم در زمینه ای متمرکز بوده اند مثلا در ایران می بینیم که شعر خیلی قوی است طوری که فکر نمی کنم در تمام دنیا کشوری به این اندازه در شعر غنی باشد یعنی تمام مسائل زندگی از عرفان و عشق و ابدیت در شعرها آمده و خلاصه چیزی نیست که با شعر گفته نشده باشد. در موسیقی ارمنی این مسئله خیلی چشمگیر است که همه چیز را با موسیقی بیان می کرده اند.

در این یکی دو قرن گذشته و به ویژه در قرنی که هستیم وضعیت موسیقی ارامنه به چه صورت است. آیا اثری از این همه دلبستگی به موسیقی و آواز باقی مانده است؟

بربریان: موسیقی محلی ارمنی امروز نیز در اجرای خوانندگان چه سازی و چه آوازی حضوری چشمگیردارد ولی مسئله جهانی شدن تاثیر خود را نیز گذاشته و امروز ما با آثاری سرو کار داریم که تحت این شرایط جدید به وجود آورده است.

علاوه بر این ها جامعه ارامنه دراین سال ها موسیقیدان های بسیار موفقی را هم به جهان معرفی کرده است.

بربریان: از اواخر قرن هجدهم دانشجوها به اروپا رفتند که مثلا در میان آن ها کسی به اسم "کارل میکولی" پیانیست، آهنگساز و ناشر آثار شوپن هست که خودش شاگرد "شوپن" بوده ، یا "استفان الماز"پیانیست و آهنگساز که شاگرد "فرانتس لیست" بوده و کم کم این ها با موسیقی کلاسیک ارتباط پیدا می کنند. یا کسی مثل "کومیتاس" که برای تحصیل به آلمان می رود و چون احساس می کند که دنیا دارد عوض می شود می آید سه هزار قطعه موسیقی محلی ارمنی را جمع آوری می کند و روی آن ها به نوعی حک و اصلاح می کند و در واقع آن ها را نجات می دهد. برای نمونه مثلا در مورد موسیقی کشاورزی خودش این طور توضیح می دهد که "شما وقتی وارد دشتی می شدید که آن جا کشاورزها خاک را شخم می زدند از پنج نقطه صدای آواز ها را می شنیدید" آن وقت او آمده این پنج نقطه را تبدیل کرده به موسیقی پنج صدایی که به وسیله گروه کر و تکخوان ها اجرا و در زمان های متفاوت اجرا می شود. و می بینیم که چقدر عمیق و زیبا آن شخم زدن های سنگین و دروها و تمام مراحل را یکی یکی نوشته و جمع کرده و به موسیقی کنسرت تبدیل کرده. همین روش را در مورد موسیقی ایرانی "روبیک گریگوریان" و "آلفرد ماردویان" در مورد بعضی از آهنگ های محلی ایرانی انجام دادند. از قرون هفدهم به بعد که موسیقی علمی یعنی همان موسیقی کلاسیک در دنیا شناخته و شکوفا شد نسل جدیدی از آهنگسازان ارمنی در این زمینه شروع به فعالیت کردند که باز ریشه در موسیقی گذشته داشتند البته با شکل تعالی یافته مثل آثار "آرمن پیگرانیان"، "الکساندر اسپندریان" و آرام خاچاطوریان که به شهرت جهانی رسید. از آهنگسازان معاصر ارمنی می توان از "آود دردریان"، "پیگران منصوریان" و در ایران از امانوئل ملیک اصلانیان می توان نام برد که هرچند مدرن می نویسند ولی ریشه در گذشته دارند.

ارامنه در هنرهای دیگر چه فعالیت هایی داشته اند؟

اوهانیان: فعالیت های هنری برمی گردد به تاریخ هر کشور و نوع زندگی مردم هر منطقه. مثلا کسی مثل لئوناردو داوینچی اگر استعداد بالایی نداشت اصلا نمی توانست در رم فعالیت کند. در ایران مثلا چنین فضایی نبوده که رقابت خیلی بالایی و جود داشته باشد و بیشتر در حال و هوای سنتی خاص این منطقه بوده که فعالیت های هنری انجام می شده است. به هرحال من فکر می کنم فرهنگ و هنر یک جریان زنده است و هر جریانی که تاریخ ساز می شود پشت سرآن فعالیت های هنری هم شکوفا می شوند. مثلا موسیقی حماسی که خانم بربریان اشاره کردند چون زمینه تاریخی داشته در ارمنستان پیشرفت کرده.

حالا می خواهیم ببینیم در این سال ها جوانان هنرمند ارامنه با در نظر گرفتن این اشتراکات چه قدر در مسائل هنری فعال هستند و چه سهمی در رویدادهای هنری ایران دارند؟ شما فعالیت این هنرمندان را چه طور می بینید؟ یا این که فعالیتشان در کدام شاخه های هنری بیشتر نمود دارد؟

اوهانیان: من خودم خیلی این هنرمندان را نمی شناسم. لااقل در نمایشگاه هایی که برگزار می شود زیاد ندیده ام که در بینشان هنرمندان ارمنی باشند. شاید هم به این دلیل باشد که خود من زیاد در جریان رویدادها و اتفاقات هنری نیستم و خودم هم به تشویق اطرافیانم بود که بعد از سال ها دور بودن از فضای هنری در یکی دوسال گذشته نمایشگاه هایی را برگزار کردم که اتفاقا با استقبال خوبی هم همراه بود. خوب الان هم که بحث نوآوری و خلاقیت در کارهای هنری حرف اول را می زند شاید زیاد نشود بر گروه یا قشر خاصی از هنرمندان برای ارزیابی کارهایشان انگشت گذاشت.

بربریان: من فکر می کنم جوانان ارمنی در این سال ها بیشتر به دنبال رشته گرافیک رفتند. می دانید مثل این که هر دهه ای یک مسئله شکوفا می شود. ممکن است این دهه، دهه گرافیست ها باشد. به هر حال در یک دوره ای ما فردی مثل "مارکو گریگوریان" را داشتیم که تازه از ایتالیا برگشته بود وشروع کرده بود به این که در 1337 اولین بیینال تهران را برگزار کند. همین طور در ایران گالری "استتیک" و در نیویورک کارگاه "آرشیل گورکی" و کارگاه ها و نمایشگاه هایی با آقای میناسیان و ملکونیان برگزار کند که چیز جدیدی بود. آن نسل الان نیست یا فوت شده اند و یا در خارج از کشور هستند. حدود ده سال قبل در گالری صبا نمایشگاهی از هنر ارامنه برگزار شد که سه کیلومتر کارهای نقاشی بود و چهار کیلومتر آثار عکاسی. در عکاسی هم در سال های گذشته ارامنه فعال و پرافتخار بودند. از جمله این ها آلفرد یعقوب زاده بود که عکس هایی از فلسطین را در این نمایشگاه داشت.

واقعیت این است که هنر مدرن و آوانگارد ما وامدار شخصی مثل مارکو است. وقتی به جنبش های هنر معاصر ایران نگاه می کنیم هرجایی که می رسیم در نقطه اولش مارکو را می بینیم. او از طریق بیینال هایی که به ایران آورد و یا با کارهای عجیب و غریبی که کرد خیلی در هنر معاصر ایران تاثیرگذار بود.

بربریان:  من خودم با او مصاحبه کردم . موقعی که هنوز در قید حیات بود به من گفت "حالا همه من را فراموش کرده اند، من بودم که اولین بیینال را در ایران برگزار کردم من بودم که اولین گالری را اینجا باز کردم". اواخر عمرش هم در ارمنستان فرش می بافت و طرح های نقاشی های غارها و ابتدایی ترین نوع نقاشی را در آن ها پیاده می کرد. من در سال 1979 میلادی بود که به ارمنستان رفتم وآن جا دیدم که کسی اطلاعی از هنرمندان ارمنی ندارد برای همین تصمیم گرفتم این ها را معرفی کنم. اولین کسی که با او مصاحبه کردم مارکو بود بعد از او "رستم اوسکانیان"، "سیراک ملکونیان" و دیگران بودند. مثلا به نقاشان سوررئالیست و اکسپرسیونیست و فعالیت ها وتاثیر مارکو پرداخته ام و تمام تابلوهایشان را آنالیز کرده ام. در این کتاب سی هنرمند ارمنی الاصل ایرانی که در هنر ایران تاثیر گذار بوده اند معرفی شده اند.

این کتاب چون تصاویر رنگی زیادی دارد هزینه زیادی برای انتشارش لازم است و به همین دلیل هنوز چاپ نشده است. در این سی سال هم من ادامه کار این هنرمندان را دنبال کرده ام که از کجا به کجا رسیده اند. مثل "واسپور" که از زورخانه ها و مراسم سینه زنی و عزاداری ایران نقاشی می کشید. او در آمریکا زندگی می کرد و من با او تماس گرفتم و متوجه شدم که در آن جا هم سرخ پوست های آمریکایی را نقاشی می کرد و اصولا دوست دارد فرهنگ های بومی را به تصویر بکشد. او در حقیقت با نه با متن های ارمنی که بیشتر با متن های ایرانی کارکرده است. همین طور در این کتاب ازنقاشانی که خیلی نائیف و ابتدایی کار می کردند تا امپرسیونیست ها و اکسپرسیونیست ها را بررسی کرده ام. مثلا "درویش" که در سال 1331 شاهنامه فردوسی را با همکاری صادق هدایت تصویرسازی کرده است که زمانی که در اشتوتگارت و در قید حیات بود با او مکاتبه داشتم.

پس فعالیت شما محدود به موسیقی نیست و در دیگر هنرها و موضوعات هم کار کرده اید؟

بربریان: من همیشه فکر می کنم که هنرها با هم در ارتباط هستند و نمی شود مرزی برای آن ها در نظر گرفت. من اصولا تحقیق کردن را در همه زمینه های هنری دوست دارم.

در پایان  این بحث شاید بدنباشد که ببینیم نسل های جدیدتر ارامنه چطور به فعالیت های هنری هنر نگاه می کنند و چگونه فعالیت های هنری شان را پیش می برند. آقای اوهانیان هم شاید بتواند به عنوان یک نماینده از نسل جدید درباره نگاهی که به نقاشی دارد توضیح بدهد.

اوهانیان: من خودم در زمینه هنر تحصیلات دانشگاهی نداشتته ام و مترجمی زبان انگلیسی خوانده ام. بیشتر به صورت ذوقی نقاشی کرده ام و از 7 سالگی که تحت نظر استاد "آران" که در مجیدیه آتلیه داشتند نقاشی منظره کار می کردم تا حالا نقاشی را به عنوان علاقه شخصی دنبال کرده ام. بعد از آن و در سال های گذشته به نقاشی آبستره علاقمند شدم و الان در این قالب نقاشی می کنم. این سبکی است که به تازگی به وجود آمده و قبلا نبوده. من خیلی به آبستره علاقمند شدم چون فقط بازی با رنگ ها است و آزادی عمل زیادی به نقاش می دهد. این سبک الان در دنیا زیاد کار می شود مثلا در آمریکای جنوبی و اسپانیا خیلی ها به این سبک کار می کنند. این سبک قابلیت های زیادی دارد و انواع روش ها را می توان در آن استفاده کرد و محدودیتی ندارد. خیلی هم سریع نتیجه می دهد. مثلا یک کار پرتره ممکن است سه یا چهارماه طول بکشد تا به آن چیزی که می خواهیم برسیم ولی در آبستره خیلی سریع تر به نتیجه می رسیم. آخرین نمایشگاه من که تابستان گذشته در گالری آتبین برگزار شد در قالب ابستره بود که با استقبال خوبی هم مواجه شد.

 

منبع: سایت www.hyeli.com