به نقل از: www.hoosk.net

 

توماس دی وال[1]
ترجمه:آرارات سرکیسیان
 

توماس دی وال کارشناس اروپای شرقی و قفقاز و نویسنده کتاب های «فاجعه بزرگ، ارمنیان و ترک ها در سایه نسل کشی» و «باغ سیاه، ارمنستان و آذربایجان در جنگ و صلح» اخیراً مقاله ای در خصوص درگیری های نظامی ماه آوریل در قراباغ نوشته است که ترجمه آن به شرح زیر است.

منازعه قراباغ برای سه دهه، خطرناک ترین منازعه حل نشده اروپا در منطقه قفقاز بوده است، در ناحیه ای کوچک به نام ناگورنو - قرا باغ. مسایل این منطقه در اواخر دهه 80 میلادی، میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی را آشفته کرده بود. منازعه ای که در اوائل دهه نود، باعث آواره شدن بیش از یک میلیون نفر از دو طرف درگیر و کشته شدن حدود بیست هزار نفر شد. در 1994، پس از این که ارمنیان موفق به شکست دادن آذربایجانی ها در جنگ بر سر این منطقه شدند، دو کشور قرارداد آتش بس امضاء کردند، اما هیچ قرارداد صلحی امضا نشد.

هفته قبل آتش بحران قراباغ بار دیگر زبانه کشید و به نظر می رسد که آذربایجان یعنی یکی از بازیگران تصمیم به تغییر شرایط گرفته بود. تا روز سه شنبه، قبل از اعلام آتش بسی که می تواند هر لحظه نادیده انگاشته شود، ده ها تن از سربازان دو طرف کشته شدند. وضعیت بسیار حساس است و منازعه در صورت این که جامعه بین الملل آن را متوقف نکند، می تواند دوباره تشدید شود. تشدید این منازعه همه جانبه، می تواند به کابوسی برای منطقه تبدیل شده و با توجه به سلاح های پیشرفته ای که دو طرف درگیر در اختیار دارند، احتمال اینکه ده ها هزار تن از جوانان، جان خود را از دست دهند وجود دارد. روسیه و ترکیه که هم اکنون سر ناسازگاری با یکدیگر داشته و تعهداتی نظامی در قبال ارمنستان و آذربایجان دارند، که می تواند به جنگی نیابتی بین دو کشور منجر شود. جنگ در منطقه بر ایران، گرجستان و قفقاز شمالی نیز اثر کرده و منطقه را بی ثبات خواهد کرد، همچنین می تواند انتقال نفت و گاز از دریای خزر را به خطر بیاندازد.

مشکل اصلی، وضعیت حقوقی منطقه تحت محاصره قراباغ کوهستانی است، که در زمان شوروی قسمتی از جمهوری آذربایجان بوده است. همزمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ارمنیان ساکن قراباغ مبارزه برای الحاق به ارمنستان را آغاز نمودند که این شروع جنگی تمام عیار بود که نتیجه آن کنترل ارمنیان بر منطقه تاکنون است. غیر از درگیری های گاه و بیگاه، قراباغ غالباً آرام بوده است. اغلب دیپلمات های غربی توجه کمی نسبت به این منازعه طولانی در قفقاز داشته اند و آنرا منازعه ای پیچیده اما کم خطر، مانند آنچه در قبرس می گذرد، می دانستند. امید جامعه بین المللی این بود که این منازعه گسترش نیابد و وضع موجود حفظ شود. اما حوادث هفته قبل نشان داد که این تفسیر از اوضاع قراباغ اشتباه بوده و پس از گذشت بیست سال، نه تنها نفرت قومی کاهش نیافته بلکه با تبلیغات رسمی دو طرف، افزایش نیز یافته و موقعیت حساس جغرافیایی منطقه آن را ذاتاً خطرناک نیز کرده است.

قرارداد آتش بس سال 1994 نه تنها قراباغ، بلکه بخشی از اراضی متعلق به آذربایجان را که در پیرامون ناگورنو - قراباغ واقع است، تحت کنترل ارمنیان قرار داد. ارمنیان ادعائی نسبت به این اراضی ندارند، اما آن را محدودة حائلی برای حفظ امنیت ساکنان قراباغ می دانند. این مناطق محل سکونت نیم میلیون آذربایجانی بوده است، که در آن زمان آواره شدند. این اشغالی است که نمی تواند مستمر باشد، اما نکته این است که نتیجه توسل به زور هم نمی تواند عدالت باشد.

آذربایجان سال های زیادی را با اتهام قرار دادن ارمنیان به تجاوز هدر داده است، بدون این که هرگز سعی کند تا به ارمنیان قراباغ بگوید که با آن ها سر جنگ نداشته و آرزوی نابودی آنان را ندارد همچنین سعی نکرده است پیشنهاداتی جهت تضمین امنیت و حفاظت از حقوق آنان را ارایه کند، راه حل عادلانه این منازعه نیازمند تعهد جدی دو طرف به مصالحه و سازش و زندگی در کنار یکدیگر است.

رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه،کشورهای روسیه، فرانسه و ایالات متحده آمریکا را که در قالب گروه مینسک، میانجی گران این منازعه از طرف سازمان امنیت و همکاری اروپا محسوب می شوند را به عدم توانائی در حل آن متهم می کند، که تفکری بس اشتباه است. البته می شد که فعالیت های بیشتری در رابطه با حل این منازعه در طول سال ها انجام می گرفت، اما میانجی گران تنها وساطت می کنند و قادر نیستند به تنهائی منازعه میان دشمنان سخت گیر را حل کنند.

حقیقت تلخ این است که رهبران ارمنستان و آذربایجان در گفتمانی که خود بوجود آورده اند به دام افتاده اند، و به مردم خود قول پیروزی کامل را داده اند که هرگز قابل دست یابی نیست. آنها از وضعیت فعلی به عنوان ابزاری برای شانه خالی کردن از پاسخگویی به سوالاتی سخت، در مورد مشروعیت شان و منحرف کردن افکار عمومی از مشکلات اجتماعی-اقتصادی استفاده می کنند.

با نگرشی مشابه به نقش روسیه می توان گفت که روسیه بازیگر شریر و منفی این منازعه می باشد. به یقین می توان گفت که کرملین نقش مهمی در اداره منازعاتی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوجود آمده، داشته است. روسیه به فروش تسلیحات به دو کشور ارمنستان و آذربایجان ادامه می دهد. اما نقش روسیه در قراباغ بسیارکمتر از نقش آن در منازعه گرجستان است و البته اوکراین. روسیه فاقد مرز مشترک با منطقه قراباغ بوده و نیروی نظامی در آنجا ندارد آن کشور از دو طرف درگیر با روش های متفاوتی حمایت می کند و توانایی آن برای کنترل آن چه در قراباغ می گذرد، محدود است.

اگر بارقه امیدی بر این منطقه نا امن متصور باشیم، این است که هنوز مذاکرات صلحی هرچند متزلزل در جریان است. نسخه ای از یک برنامه صلح، که در سال 2005 ارائه شد، بخش زیادی از خواسته های دو طرف درگیر را تأمین می کند: بازگشت آوراگان آذری به خانه هایشان، تحویل اراضی آذربایجان در قبال تأمین امنیت ارمنیان قراباغ و تعهد برای حق تعیین سرنوشت و البته استقلال قراباغ.

آن چه کمبود آن در قفقاز احساس می شود، اراده سیاسی برای اجرای این برنامه و صلح آتی است و آن چه در سطح بین المللی کمبود آن احساس می شود، پذیرش این نکته است که راه کم هزینه ای برای حل این منازعه وجود ندارد. هفته قبل میانجی گران مختلفی کمک به اجرای آتش بس جدید کردند. اما قراباغ به چیزی بیش از دیپلماسی شاتل[2] نیاز دارد. حل این مشکل نیازمند فعالیت های حفاظت از صلح گروهی و چند ملیتی و نیازمند هماهنگی بین ایالات متحده آمریکا، روسیه و فرانسه برای ضمانت جمعی موافقت نامه صلح دارد.

این چالشی بزرگ اما کم جلوه در مقابل چشم انداز جنگی فاجعه بار در قفقاز است. قدرت های بزرگ می توانند با تشکیل یک کنفرانس صلح در مینسک، بلاروس که در 1992 برای اولین بار تشکیل اما هرگز تکرار نشد،کار را شروع کرده که می تواند حاوی این پیام باشد که بالاخره جهان این منازعه را قبل از آن که بسیار دیر شود جدی گرفته است.

 

منبع: سایت کارنگی یوروپ www.carnegieeurope.eu

7 آوریل 2016

[1] Thomas De Waal

[2] مذاکراتی که توسط میانجی با مسافرت به دو یا چند کشوری که تمایل به گفتگوی مستقیم با یکدیگر ندارند، انجام می شود.