به نقل از سایت: www.hyeli.com

 

خانه همسایه، گاهی شبیه چاردیواری خود آدم است با اندکی تفاوت و گاه زمین تا آسمان با آن فرق می‌کند. خانه این همسایه، نه آنقدر شبیه خانه خودمان است که ملتفت نشویم پا از مرز بیرون گذاشته‌ایم و نه آنقدر متفاوت که گویی در سرزمینی غریب چشم باز کرده باشیم. ارمنستان، همسایه‌ای است که اشتراکات فرهنگی و تاریخی‌اش، دلیل خوبی است برای آنکه با خاکش احساس غریبگی نکنیم. خیابان‌های پهن ایروان، پایتخت این جمهوری استقلال یافته از شوروی سابق، نخستین تصاویر را در ذهن نقش می‌کنند از کشوری که 24 سال است طعم استقلال را چشیده و برای حفظ آن مصمم است.

مجسمه‌ها، تندیس‌های ایستاده یا نشسته در گوشه و کنار شهر، این پیام را می‌دهند که پا به شهری گذاشته‌ایم که با هنر بیگانه نیست. «سرزمین سنگ ها» لقبی که ارمنستان را با آن می‌خوانند، با وجود تندیس‌های متعدد، عنوانی برازنده است. مجسمه‌ها هرکدام داستان خودشان را دارند. از «مام ارمنستان» گرفته که به جای مجسمه استالین در پارک پیروزی بر فراز شهر ایروان، با شمشیر ایستاده و گویی تمام شهر را زیر نظر دارد تا مجسمه  آهنگساز شهیر ارمنی، سرگئی راخمانینف یا به قول بعضی ها رحمانینف، در حال نواختن قطعه‌ای شورانگیز با پیانو.

یا مجسمه پیرمرد گلفروش در خیابانی معروف به خیابان عشاق که داستان عاشقانه‌ای دارد و از قرار مجسمه ساز، به یاد عشق قدیمی خود و گل‌هایی که از پیرمرد برای او می‌خریده، این مجسمه را ساخته و حالا تندیس پیرمرد در حال تعارف گل به عابران، یادگار دستان هنرمند او و عشق سوزانش است. مجسمه معمار شهر ایروان نیز، همان که در ابتدای ورودی «هزار پله» یا «کاسکاد» از جاذبه‌های ایروان، نصب شده، داستان لطیف و جالبی دارد. می‌گویند مهندس «الکساندر تامانیان» عادت داشته شب‌ها کار کند و مادرش برای اینکه سرما نخورد، شنل خود را روی دوش او می‌انداخته و این نکته از چشم مجسمه ساز خوش ذوق پنهان نمانده و تندیس مهندس معمار را با شنل مادرش ساخته است.

میدان جمهوری ایروان یا به قول خودشان «هارا پاراک» همان جایی است که مرکز شهر به شمار می‌آید و محل تجمع مردم در جشن‌ها و مراسم بزرگ ملی. پیش از استقلال ارمنستان، میدان محل خودنمایی مجسمه استالین بوده و حالا جای مجسمه خالی است و قرار است مجسمه دیگری جای آن نصب شود که هنوز در موردش تصمیم‌گیری نهایی نشده است. میدان بیضی شکل با نمای ساختمان‌های قدیمی و ترکیبی از معماری قدیم ارمنستان و سنگ توف و معماری عریض و طویل سوسیالیستی حکومت شوراها. فضای مناسبی است برای گرفتن عکس یادگاری. توریست‌ها دوربین‌ها را بیرون می‌آورند و مشغول می‌شوند. هر طرف بایستید، می‌توانید قسمتی از نمای میدان را داشته باشید.

بستگی به این دارد که بخواهید با پس زمینه گالری ملی و موزه تاریخ ساختمان عکس داشته باشید یا ساختمان قدیمی وزارت امور خارجه یا وزارت کشور. اما نمای ساختمان اپرا یک چیز دیگر است؛ خودش هم که محل تجمع جوان‌های شهر و گروه‌های موسیقی است و آن زمان که فواره‌های میدان رقص کنان در فضا خودنمایی می‌کنند و هوا هم مطبوع و ملایم است، دیگر فقط باید حوالی ساختمان اپرا بود و با جماعت هنردوست ارمنی، عجین شد که اتفاقاً ایرانی‌ها را هم خیلی دوست دارند و اصلاً خیلی هایشان فارسی بلدند؛ خصوصاً فروشندگان بازار صنایع دستی که فاصله کمی تا میدان جمهوری دارد و می‌شود انواع صنایع و محصولات دستی ساخت هنرمندان ارمنی را در آن یافت. از قالیچه‌های دستبافت گرفته تا زیورآلات و محصولات چوبی و عروسک‌هایی که لابد هرکدام، داستان خودشان را دارند؛ مثل مجسمه‌ها و اصلاً هرچیز دیگری در ارمنستان که با افسانه‌ای درآمیخته است

سوار بر طولانی‌ترین تله کابین جهان

همسایه شمال غربی مان، کشور بزرگی نیست اما تلاش دارد بیشتر از قبل جای خود را در عرصه گردشگری بین‌المللی باز کند. ارمنی‌هایی که دور از ارمنستان زندگی می‌کنند و به لحاظ مالی شرایط مطلوبی دارند، در این راه تلاش می‌کنند تا کشورشان که چندان از عمر استقلالش نمی‌گذرد، بتواند پله‌های ترقی را با سرعت بیشتری طی کند.  ساخت طولانی‌ترین تله کابین جهان در ارمنستان و ثبت آن در کتاب رکورد گینس نیز از جمله همین اقدام‌ها است. 5 سال از راه‌اندازی تله کابین می‌گذرد و در این مدت، گردشگران زیادی فاصله بین دو روستای زیبا را با تله کابین پیموده‌اند و از مناظر جذاب اطراف لذت برده‌اند. برای سوار شدن به تله کابین در فصل پاییز نباید آنقدرها منتظر ماند. تابستان اما این‌طور نیست. می‌گویند در فصل گردشگرپذیر روزانه هزار نفر با تله کابین جابه جا می‌شوند.

جنوب ارمنستان، نزدیکی مرز ایران همان جایی است که طولانی‌ترین تله کابین جهان قرار است ما را به دهکده تاریخی «تاتِو» برساند. واگن ظرفیت 25 نفر را دارد. نرم و آهسته راه می‌افتد. منظره دره عمیق با درختان زرد و نارنجی شده پاییزی، تصویری رؤیایی پیش روی بیننده قرار می‌دهد. هزینه ساخت تله کابین را 80 میلیون دلار عنوان می‌کنند که 20 میلیون دلار آن از سوی بخش خصوصی و شرکت مردم نهاد 100lives پرداخت شده است. ارتفاع تله کابین در مرتفع‌ترین نقطه ممکن 320 متر است و با سرعت 37 کیلومتر بر ساعت حرکت می‌کند. به محض پیاده شدن از تله‌کابین، دورنمای صومعه «تاتِو» نمایان می‌شود؛ تصویری زیبا و تاریخی در فضای مه گرفته و سبز منطقه. آدم را یاد فیلم‌های قدیمی می‌اندازد؛ همان‌هایی که شخصیت اصلی‌اش راهی طولانی را طی می‌کرد تا خودش را به صومعه‌ای دور دست برساند و آنجا شاید کسی را ملاقات کند.

برای رسیدن به این صومعه اما در نهایت یک ربع زمان لازم است، آن هم بر فراز دره‌ای خیال‌انگیز. صومعه و کلیسای تاریخی، در نوع خود بی‌نظیر است؛ ترکیب دلنشینی از معماری و مناظر طبیعی. یکی از اهداف راه‌اندازی تله کابین این بوده که روستاهای مجاور بتوانند از راه جذب گردشگر، درآمد کسب کنند؛ کاری که در کشور خودمان نیز روی آن سیاستگذاری شده و روستاهای نمونه گردشگری برای این کار هدف‌گذاری شده‌اند. زنان مسن روستا بیرون از فضای صومعه، بساط فروش محصولات محلی را پهن کرده اند؛ انواع میوه‌های جنگلی، گیاهان دارویی و خشکبار؛ محصولاتی ارزان قیمت که گردشگر باید پول خرد در جیب داشته باشد تا بتواند از مادربزرگ‌های روستا خرید کند.

«دلیجان» سوئیس کوچک ارمنستان

نامش آشناست، مثل حال و هوایش. «دلیجان» ارمنستان را محلی‌ها «سوئیس کوچک» می‌نامند. شهری در شمال ارمنستان، احاطه شده میان کوه و جنگل. راه مارپیچ سبز، جاده چالوس را در ذهن تداعی می‌کند. دلیجان از پس جاده پیدا می‌شود. ساختمان‌های زیبا بیشترشان با نمای چوبی، به بیننده اعلام می‌کنند که به شهری توریستی قدم گذاشته است. آرامش، نخستین پیشکش دلیجان به مسافران است. آسمان آبی خالص و هوای پاک، میل به ماندن را بیشتر می‌کند.

کوچه‌های قدیمی سنگفرش شده، پای رفتن از دلیجان را کند می‌کند. دوست‌داری بمانی و در این تکه افسون شده طبیعت، آرام بگیری. هتل‌های دلیجان، دلیل ماندن در آن را محکم‌تر می‌کند. هر کدام برای خودشان کلی حرف دارند. چه هتل بزرگ دلیجان که برای خودش یک شهر است و چه هتل سنتی و جمع و جور آقای «رازمیک» که از ایرانیان ارمنستان است و فضای دنج و دلنشین هتل کوچکش برای آنهایی که میهمانش بوده‌اند، آنچنان دوست داشتنی بوده که روی دیوارهای سالن ورودی برایش یادگاری‌ها نوشته‌اند؛ یادگاری‌هایی به زبان‌های انگلیسی، ارمنی، عربی و ایرانی. رازمیک آرزومانیان 21 سال است که در ارمنستان زندگی می‌کند. متولد مسجد سلیمان است و بزرگ شده تبریز. در هنرستان صنعتی تبریز، نجاری آموخته و بعد در آلمان عکاسی خوانده و به ایران بازگشته و کار دکوراسیون داخلی منازل را انجام می‌داده است. خودش می‌گوید کار تعمیرات و دکوراسیون 116 خانه را در ایران انجام داده و حالا هم 9 سال است که هتل کوچک خودش را در دلیجان راه‌اندازی کرده که تمام کارهای چوبی آن ساخته دست خودش است؛ حتی اسباب بازی‌های کوچکی که جابه جای هتل دیده می‌شود. هتل کوچک رازمیک 4 طبقه است. طبقه اول همان سالنی است که در آن میزبان مان است. هتل در کل 7 اتاق دارد و یک سالن بیلیارد و سالن دیگری که مخصوص برگزاری جشن‌ها و مراسم است؛ جایی که میهمانانی که طی این سال‌ها در این هتل کوچک اقامت داشته‌اند، خیلی دوستش دارند.

رازمیک دوستان زیادی در ایران دارد، همچنین دوستان ایرانی مقیم دیگر کشورها؛ دوستانی که گاه بعد از 40 سال در هتل کوچک او با هم قرار ملاقات می‌گذارند و خاطرات سال‌های دورشان را تجدید می‌کنند.

دلیجان حالا با سال‌های قبل کمی فرق کرده؛ آن طور که رازمیک می‌گوید حال و هوای دیگری پیدا کرده که بیشترش به خاطر تأسیس کالج بین‌المللی در این شهر است که دانشجویان زیادی را از سراسر دنیا جذب کرده و دلیجان را از شهری توریستی به شهری دانشجویی توریستی تبدیل کرده است. کالج بین‌المللی دلیجان، شکل و شمایل باقی نقاط شهر را دارد. ساختمانی زیبا با نمای سبز گیاهان بالا رونده، همان آرامش فضای دلیجان را دارد. دانشجویانی از کشورهای منطقه همچون پاکستان، مالزی، افغانستان و ایران در این کالج تحصیل می‌کنند.

نمی شود از دلیجان به سمت ایروان بازگشت و دریاچه «سِوان» را ندید؛ دریاچه‌ای که از جاذبه‌های گردشگری این کشور به شمار می‌رود و در استان «گغارکونیک» قرار دارد. گرچه باد خنک عصر پاییزی، ماندن در کنار دریاچه را کمی سخت می‌کند اما آدم دلش نمی‌آید از کنار حجم آبی چشم‌نواز بگذرد و توقفی نکند. سوان را بزرگ‌ترین دریاچه قفقاز و از بزرگ‌ترین دریاچه‌های کوهستانی آب شیرین در جهان می‌دانند؛ جایی که می‌توان ایستاد و نوازش نسیم خنک را روی صورت احساس کرد و شاید کمی هم دلتنگ خزر شد و گفت: «این همسایه از خودمان است».