* زوریک مرادیان، نخستین شهید ارامنه

زوریک مرادیان (مراد مسیحی) نخستین شهید ارامنه است که تمام ارامنه ایران از شهادت او به طور غیرمنتظره ای یکه خوردند.

به گزارش ایرنا، در کتاب «جنگ تحمیلی 8 ساله و ارامنه ایران» درباره این شهید سرافراز آمده است: زوریک فارغ التحصیل دبیرستان «کوشش مریم» بود، پس از آن که در آزمون کنکور ورود به دانشگاه شرکت کرده و پذیرفته نشد.

وی برای جلوگیری از هدر رفتن وقت و برای انجام وظیفه شهروندی خود در قبال میهنش ایران که در جنگی تحمیلی قرار داشت به خدمت سربازی رفت.

به پادگان واقع در منطقه جنگی پیرانشهر فرستاده شد و در آن جا با وظیفه شناسی و از خودگذشتگی خود محبوبیتی به دست آورد.

شهادت زوریک مرادیان در 14 اکتبر 1980 (22 مهر 1359) به هنگامی که در سنگر قرار داشت و آماده برای شلیک خمپاره بود، روی داد.

پادگان هدف بمباران های پیوسته هواپیماهای دشمن قرار گرفت و یکی از بمب ها در سنگر زوریک منفجر شد و او با افتخاری شایسته شهیدان به شهادت رسید.

 زوریک مرادیان در سال 1960 در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه «ساهاکیان» و متوسطه را در دبیرستان «کوشش مریم» گذراند.

او شیفته ورزش بود و فوتبال بازی می کرد به همین دلیل بود که جمعی از دوستانش تیم فوتبالی به نام «شهید زوریک مرادیان» تشکیل دادند.

این تیم در بازی های سراسری ارامنه که توسط باشگاه فرهنگی و ورزشی «آرارات» هر ساله برگزار می شود و دیگر مسابقات ورزشی شرکت می کند.

او چهار خواهر دارد و تنها برادر آنان بود. دو تن از خواهرانش ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده اند، دو خواهر دیگرش دوره دبیرستان را به پایان برده مشغول کار هستند.

پدرش، آقای واهان، راننده کامیون است و مادرش، خانم کاتارینه، خانه داری می کند.

زوریک نخستین شهید ارامنه در جنگ بود، از این رو، تمام ارامنه ایران از شهادت او به طور غیرمنتظره ای یکه خوردند و موجی از درد و اندوهی عمیق پدید آورد.

پدرش پس از شهادت پسر با دلی داغدار در وضعیتی سخت افسرده به سر می برد و تا چندگاهی نمی توانست بر سر کار برود.

آقای واهان پیش از شهادت پسرش بارها به پیرانشهر رفته بود و در پادگان آن جا با پسرش زوریک دیدار کرده بود. وی پس از شهادت او نیز با دلی آکنده از اندوه بار دیگر به آن پادگان رفت و در ملاقات با فرمانده و سربازان همرزم پسرش از ایشان بسی دلجویی و ارج و احترام دید و تا اندازه ای تسکین یافت.

پیکر شهید زوریک با حضور مردم در جایگاه ویژه شهیدان آرامگاه ارامنه «نور بور استان» تهران به خاک سپرده شد.

چند گاهی پس از شهادت زوریک، پدر و مادر او نامه ای از زوریک که از پادگان به نشانی آنان فرستاده بود دریافت کردند. او در این نامه از اوضاع و احوال خود در پادگان نوشته بود و از والدینش خواسته بود که چونان شهروندانی وظیفه شناس و آگاه از خطرات و تهدیدات دشمن بر ضد میهن، همواره وضعیت جنگی حاکم بر کشور، بخصوص مقررات خاموشی شبانه را رعایت کنند و به هواپیماهای بمب افکن دشمن فرصت جهت یابی ندهند.

چون بستگان نزدیک زوریک در شهر اراک ساکن بودند، در کلیسای مسروپ مقدس آن شهر نیز مجلس ترحیمی توسط هیات کلیسا و مدرسه آن شهر وابسته به خلیفه گری ارامنه تهران به مناسبت شهادت این فرد دوست داشتنی برگزار شد.

ارتشیان و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اراک به سبب آن که زوریک یک ارمنی با اصلیت اراکی بود در پی شهادت او ارج و احترام خاصی برای ارامنه اراک قائل هستند.

در همین ارتباط عکس بزرگ شهید زوریک در مرکز سپاه پاسداران اراک بر دیوار نصب شده است.

 

* ژیلبرت ملکوم آبکاریان؛ شهیدی دیگر از هموطنان ارامنه

«ژیلبرت ملکوم آبکاریان» از جمله هزاران شهید ارامنه است که در راه حفظ تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران و استقلال سیاسی و استحکام آن در سنگر دفاع به خاک افتاد.

به گزارش ایرنا، در کتاب «جنگ تحمیلی 8 ساله و ارامنه ایران»، درباره این شهید سرافراز آمده است: ژیلبرت ملکوم آبکاریان که اعضای خانواده و دوستان او را «ژیبو» صدا می زدند، در سال 1960 در آبادان به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در آنجا فرا گرفت. پس از انتقال خانواده اش به تهران، ژیلبرت به مدرسه رفت و با دریافت دیپلم متوسطه، عازم خدمت سربازی شد.

در یازدهمین ماه خدمت در پادگان شهر مشهد او را برای ماموریت به لشکر 77 پل ذهاب فرستادند. پل ذهاب یکی از مناطق جنگی بسیار نزدیک به جبهه بود و هر روز در آنجا جنگ های شدیدی در می گرفت.

شهادت ژیلبرت در 14 اکتبر سال 1980 (22 مهر 1359) روی داد. آن روز همه آن پادگان در محاصره نیروهای دشمن قرار گرفته بود. ژیلبرت که در سنگر قرار داشت در حین انجام خدمت سربازی در اثر پرتاب خمپاره دشمن به شهادت رسید.

تشییع پیکر و مراسم خاکسپاری این شهید با حضور انبوه مردم در آرامگاه ارامنه «نور بوراستان» تهران انجام شد و پس از آن در روز 26 اکتبر در کلیسای «سرکیس مقدس» تهران مجلس ترحیمی برگزار شد، سپس انبوه مردم به والدین ژیلبرت، خواهران، برادران و بستگانش تسلیت گفتند.

ژیلبرت در بخش ورزشی انجمن فرهنگی ارامنه «چهارمحال» عضویت داشت و بازیکن محبوب بسکتبال بود.

پدر او آقای «آلک»، از کارمندان بازنشسته شرکت نفت و مادرش خانم «گوهر» خانه دار است. این شهید دارای یک خواهر و دو برادر است.

«هویک»، برادر بزرگ ژیلبرت، به هنگام سخن گفتن از شهادت ژیلبرت با اندوهی ژرف نقل می کرد که در شب عروسی برادر میانی خود، یعنی «شاهن» بود که خبر شهادت را دریافت کرد، اما بغض و اندوه ژرف را در خود خفه کرد و موضوع را تا پایان جشن عروسی پنهان نگاه داشت، تنها آن زمان بروز داد و مراسم عزاداری آغاز شد... .

آخرین نامه ژیلبرت شش ماه قبل از شهادتش به همسر برادرش نوشته شده است.

وی در این نامه می نویسد: امیدوارم حالت خوب باشد و تندرست باشی و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشی . اگر خواستار خبر از حال «ژیبو» باشی باید بگویم که من حالم بسیار خوب است و هیچگونه ناراحتی ندارم.

نامه ات را دریافت کردم و بسیار ممنونم که برایم نامه نوشتی. من هم هر وقت بتوانم نامه می نویسم.

ما در مشهد هستیم و امروز به ما گفتند که یک هفته بعد باید به ماموریت برویم. زمانی که نامه ام را دریافت کنی فکر می کنم رفته باشم.

من نمی توانم به تهران بیایم چون که فرصت کمی دارم، اما اگر به امید خدا زنده برگردم، یک ماه به ما مرخصی می دهند. به ما گفته اند که این ماموریت سه ماه طول می کشد، شاید هم بیشتر، خدا می داند.

اما شما ناراحت نباشید، هیچ اتفاقی نمی افتد، من خیلی مواظب هستم. از اینها که بگذریم فکر نمی کنم بتوانم در عروسی شما شرکت کنم. به امید خدا هر وقت برگشتم برای عرض تبریک به خانه شما خواهم آمد، اما به شرطی که حتما برایم کتلت درست کنی...

از طرف من به همه و از همه بیشتر به مادرم سلام برسان.

 

* رازمیک داویدیان؛ شهید میهن پرست

«هموطنان عزیز، من جانم را در راه آزادی میهن فدا کردم. دوستان عزیز، برای شهادت من ناراحت نشوید، زیرا از همان اوایل انقلاب هدف من فدا کردن جان خود برای میهن و آزادی آن بود. من در لباس سربازی به این افتخار نائل شدم تا نام من در کنار نام میهن پرستان یاد شود. از همه ایرانیان دلیر و ارامنه خداپرست و میهن دوست انتظار دارم که برای آزادی میهن از من پیروی کنند...».

این بخشی از وصیتنامه آکنده از روح ایثارگری و میهن پرستی آگاهانه «رازمیک داویدیان» یگی دیگر از شهدای ارامنه است.

رازمیک داویدیان از همان روزهای قیام مردمی انقلاب اسلامی در صفوف جنبش جای داشت و پس از پیروزی انقلاب در کمیته های محلی دفاع از انقلاب اسلامی ثبت نام و رسما مجوز حمل اسلحه را دریافت کرد.

در روزهای پرجوش انقلاب، زمانی که ملت پیروز ایران در فضایی مملو از شور و شوق به سر می برد و البته عملیات ضد انقلابی نیز در جریان بود و گاه آرامش مردم را بر هم می زد و برقراری نظم و امنیت ضرورت بسیار داشت، جوانان ارمنی نیز در محلات ارمنی نشین دست به اقدامات امنیتی می زدند و پاسداری می کردند.

در آن روزها که در تالارها و مراکز ارامنه برای آزادی و اختیارات بیشتر جامعه ارامنه در اوضاع جدید کشور همایش و تبادل نظرها برقرار بود و مردم با شور و شوقی بسیار برنامه ریزی می کردند و پیشنهاد می دادند، رازمیک با گروه های ارامنه در محلات ارمنی نشین «وحیدیه»، «زرکش» و «نارمک» سلاح در دست پاسداری می داد و انجام وظیفه می کرد.

پس از اعزام به خدمت سربازی دوره آموزشی را در مشهد گذراند و سپس به اهواز و پادگان سوسنگرد منتقل شد.

دو ماه پیش از شهادت خود که برای مرخصی به تهران آمده بود گفته بود که برای ماموریت به آبادان می رود.

رفت و در 16 مه 1981 (27 اردیبهشت 1360) به افتخار شهادت نائل گشت.

تشییع پیکر این شهید با حضور انبوه مردم در 22 مه 1981 برگزار شد.

مراسم مذهبی خاکسپاری در کلیسای «مترجمان مقدس» (سربوتس تارگمانچاتس) تهران با حضور شورای خلیفه گری و شوراهای کلیسایی و نهادهای اجتماعی و گروهی از همرزمان او برگزار شد.

پس از انجام مراسم مذهبی، تابوت پیکر رازمیک پوشیده با پرچم جمهوری اسلامی ایران به آرامگاه ارامنه «نوربوراستان» منتقل و در جایگاه ویژه شهیدان به خاک سپرده شد.

بر مزار او، کشیش ارشد آهارون درگالستیان از سوی خلیفه گری ارامنه سخنانی شایان بر زبان راند.

به مناسبت هفتمین روز شهادت این شهید در کلیسای «مترجمان مقدس» مجلس ترحیمی به ریاست اسقف اعظم آرداک مانوکیان برگزار شد.

پدر روحانی در سخنان خود به موضوع انجام وظیفه شهروندی در قبال میهن ایران پرداخت و به سبب شهادت رازمیک و دیگر شهیدان ابراز همدردی نمود و یادآور گشت که جنگ تحمیلی تهدیدی است برای تمامیت ارضی ایران و دفاع از آن وظیفه همگان به خصوص سربازان است و در این راه نیز شهادت امری طبیعی است.

شهید رازمیک داویدیان فرزند آقای توماس و خانم آشخم است. او دو خواهر و پنج برادر دارد.

وی در سال 1959 در روستای «میلادگرد» بخش فریدن به دنیا آمد. از کلاس هفتم ترک تحصیل کرد و به کار پرداخت. حرفه اش آهنگری بود.